عشق آزاد: رهایی نهایی
نویسندگان: کلودیا وکر - توبیاس بکرترجمه: امید رضایی توضیح مترجم: عشق آزاد، رابطه باز یا (open relationship)، مفهومی است که در غرب هم چندان رایج نیست، عملا اقلیتی مطلق درگیر آناند و حتی حرف زدن از آن چندان خوشایند نیست. این مقاله روشنگر در مورد عشق آزاد، وضعیت آن در جهان، معنی دقیق آن و احتمال همهگیر شدن آن را بررسی میکند. خواننده این متن به اصطلاحات زیادی برمیخورد که شاید بهنظرش ناآشنا بیایند، این مسئله لزوماً ایراد ترجمه یا ناتوانی در معادلسازی نیست، بلکه به این قاعده برمیگردد که فرم، تهنشین محتواست: محتوای این یادداشت برای خیلی از ما غیرعادی، انحرافی و عجیب است. طبیعی است که زبان آن هم چنین بهنظر بیاید.
You Me Her تو من او[/caption] بازیگر (زن) اسکارلت جوهانسُن (۱) میگوید زناشویی ایده زیبا و رمانتیکی است، اما متأهل بودن خیلی کار میبَرَد، آدمهای زیادی بهخاطر این موضوع مدام در استرس هستند: «من فکر نمیکنم که تکهمسری (۲) طبیعی باشد.» او میگوید وفاداری، با غرایز ما هماهنگ نیست. یک اظهارنظر شجاعانه؟ چند سال قبل شاید، اما نه این روزها که تکهمسری از هر طرف به انتقاد کشیده میشود. اسکارلت جوهانسُن ۳۲ ساله دوبار ازدواج کرده، اما از چند هفته قبل شایعاتی به گوش میرسد که این ازدواجش هم به شکست خواهد انجامید. فیلمسازان و نویسندگان و دانشمندان مدت زیادی است که جایی دور از «رابطه دونفره» دنبال خوشحالی و خوشبختی میگردند. «تو من او»(۳) نام سریالی (در حال پخش در آمریکا و کانادا) است که در آن یک زن و شوهر «یک شریک جنسی دیگر» را تجربه میکنند. در آلمان تام تیکور یکی از اولین کسانی است که این موضوع را روی پرده سینما به تصویر کشیده است. فیلم او، «سه»(۴) پایان خوش رابطهای را نشان میدهد که در آن دو مرد با یک زن به تختخواب میروند. در رمانهایی از دو نویسنده (زن) اهل برلین اولگا گریانسوا (۵) (Olga Grjasnowa) و رونیا فون رونه (۶) (Ronja von Rönne) ، قهرمانان (اعم از زن و مرد) در روابط سهنفره و چهارنفره خیلی طبیعی روزگار میگذرانند. همینطور سه کتاب (غیر داستانی) مدل رابطه باز (Open Relationship) را تبلیغ میکنند:
- «سکس، داستان واقعی»، یکی از کتابهای پرفروش در آمریکا که در آن روانشناس (مرد) کریستفر رایان (Christopher Ryan) و روانپزشک (زن) کاکیلدا جتا (Cacilda Jethá) زندگی عشقی نیاکان ما را که گویا میل جنسی افراطی داشتهاند، به تصویر میکشند؛
- کتاب «آنطور که ما عشق میورزیم. از پایان پلیگامی» از روزنامهنگار آلمانی(مرد) فریدمن کاریگ (Friedemann Karig) که داستانهای عشقی دو(وچند)شریکی معاصر را جمعآوری کرده؛
- و «سکس آینده» از روزنامهنگار آمریکایی (زن) امیلی ویت (Emily Witt)، که شرح تجربه شخصی اوست که در یک سکسپارتی آغاز میشود.
میتوان گفت بیزینس اشتراکی (به اشتراک گذاشتن امکانات مثل Airbnb، Car Sharing و …) به روابط هم رسیده است: خودروی من، خودروی تو؛ خانه من، خانه تو؛ و پارنتر من، پارتنر تو. و مثل هر پدیده دیگری که محبوب میشود، این یکی هم برای خودش نامی پیدا کرده که بهراحتی بهخاطر سپرده میشود: چندعشقی یا پلیآموری (Polyamory). این اصطلاح که از واژه یونانی «پلیس» (polýs) و کلمه لاتین «آمور» (amor) به عاریه گرفته شده، آوای خوشی دارد، چنان که خیلیها را با کمال میل به زبان میآورند. در برلین «چندعشقی » نامیدن خود خیلی باحال بهنظر میرسد، «تقریبا مثل یک سبک زندگی». البته که نه فقط در برلین: در ۱۷ شهر آلمان کامیونیتیهای پلیآمور امکانی را بهوجود میآورند که آدمهایی با هم آشنا شوند که عاشق بیش از یک نفر هستند، نه پنهانی، بلکه کاملا آشکار و با اطلاع همه عاشقها و معشوقها. پنجاه سال بعد از جنبش سال ۱۹۶۸، چرا مدل عشق آزاد دوباره دارد محبوب میشود؟ قضیه میتواند مربوط به این باشد که اخلاق مسیحی دیگر نمیتواند آدمها را به زور کنار هم نگه دارد، یکسوم ازدواجها در آلمان به طلاق میانجامد و تقریبا نصف آلمانیهای زیر ۴۰ سال حداقل یکبار در رابطه خود دست به نوعی از خیانت زدهاند. اما علت گسترش پلیگامی بیشتر از هرچیزی این است که مونوگامی دیگر کارکرد ندارد. از گذشته خیلی دور دو دلیل عمده برای رابطه دونفره وجود داشته است: از نقطهنظر مردان این که مطمئن باشند پدر فرزندشان هستند، از نقطهنظر زنان این که مطمئن باشند کسی از فرزندشان مراقبت خواهد کرد. حالا دیگر هیچکدام از دلایل معتبر نیستند: امروزه تست بررسی نسبت پدری در دسترس است و دولت از مادران تنها (Single Mom) حمایت میکند. تازه صرف نظر از این که خیلی از مادرها این روزها خودشان به خوبی از پس خودشان و فرزندشان برمیآیند، آنها تحصیلکرده هستند و توانایی کاری دارند. کریستین کلسه (Christian Klesse)، جامعهشناسی (مرد) که درباره جنبشهای سیاسی و تصور از جنسیت تحقیق میکند، معتقد است: «پلیآموری این پتانسیل را دارد که برداشت از جنسیت را تغییر دهد.» او از اواخر دهه ۱۹۹۰ روی پلیآموری کار میکند. به نظر او این که سه، چهار یا تعداد بیشتری به یک گروه پلیآمور تعلق دارند، تعیینکننده نیست. اینطور هم نیست که لزوما همه با هم سکس داشته باشند. خیلی وقتها گروههای پلیآمور از یک زن و دو مرد تشکیل شدهاند: «چیزی که قالب ازلی مردانگی را در هم میشکند، حتی وقتی دو مردِ رابطه اصلا با هم آشنا نشوند.» دانسته یا ندانسته، پلیآمورها زندگیشان را بر این فرض بنا میکنند که میل و شهوت جنسی مردان و زنان با هم کاملا برابرند- پلیآمورها در واقع بخشی از یک جنبش بزرگ رهایی هستند.
فیلم سه
مانیفست اساسی این جنبش را میتوان کتاب «فاحشه نیککردار» دانست، نوشته دو زن، دوسی استون (Dossie Easton) و جانت هاردی (Janet Hardy). اسم کتاب خواننده را به این فکر وامیدارد که حق دارد با هر تعداد آدمی که خواست سکس داشته باشد، به شرطی که با همه آنها صادق باشد. و البته اسم کتاب از این جهت هم مهم است که تمرکز اصلی را روی زنان میگذارد. پلیآموری یک پروژه فمینیستی است. فمینیست بریتانیایی (زن)، لاوری پنی (Laurie Penny)، در کتابش «چیزهای ناگفتنی» میگوید: «وقتی میخواهیم زنان آزاد باشند، دیگر اجازه نداریم خودمان را بر اساس 'عشق رمانتیک' تعریف کنیم» و مینویسد خیلی بحث میشود که جامعه ما زنان را به شی و مفعول (object) آبژه جنسی تبدیل میکند، اما کسی نمیگوید که جامعه زنان را به آبژه عشق تقلیل میدهد: «تقریبا همه شخصیتهای زن در تقریبا تمام داستانهایی که مردان نوشتهاند یا ساختهاند، آبژه عشق هستند: مخلوقاتی که فقط برای این آفریده شدهاند که نقشی در قصه پرشکوه یک مرد بازی کنند.» کلسه، جامعهشناس، میگوید زنان زیادی تلقی لاوری پنی را (که پلیآموری برای زنان یک تصمیم سیاسی است) میپذیرند: «اعلامیهای برای استقلال شهوت، در جامعهای که روابط شهوانی براساس امتیازات مردانه سازماندهی شدهاند.» در محفلهای پلیآمور زنان و مردان از جایگاهی کاملا برابر با هم روبرو میشوند. از بیرون هم میتوان دید که زنان نقش مهمی در این عرصه دارند. طرفین چه چیزی از باهم بودنشان میخواهند، (در رابطهشان) چه چیزی مجاز است و چه چیزی نه، چه چیزی باعث میشود بهشان خوش بگذرد و چه چیزی نگرانشان میکند یا میترساندشان؛ حرف زدن درباره اینها در روابط پلیآمور یک مسئله بنیادین است، چیزی که به گفته کلسه، جامعهشناس، آمادگی احساسی و توانایی ارتباطی زیادی میخواهد. این توانایی و آمادگی بیشتر به زنان نسبت داده میشود و فقط در این صورت است که میتوان مردانگی دگرجنسخواه را به چالش کشید. کسی که دوست ندارد این را باور کند، چون عبارت عشق آزاد او را یاد کابوسهای قدیمی میاندازد، یاد راینر لانگانز (Rainer Langhans، فعال معروف در جنش ۱۹۶۸) و موهایش، یا شاید یاد هیو هفنر (Hugh Hefner، موسس و سردبیر مجله پلیبوی)، و به هیچوجه باعث نمیشود به زنان جوان، روشنفکر و بااعتمادبهنفس امروزی فکر کند، چنین فردی به گفته لاوری پنی، قربانی هنجارهای فرهنگی است: «فضای بین عشق پرحرارت، جاودانی و رمانتیک که همهچیز را قربانی میکند از یک طرف و همراهی و همدمی بدون هیچ نگرانی و هیچ عشقی از طرف دیگر، در روزنامهها و فیلمها به شدت مغفول مانده است.» بهواسطه کلیشههای باقیمانده از زمان پساهیپستری تصور کجومعوجی (از عشق آزاد) به وجود آمده است، بهواسطه تصویر کهنه از مرد وطنپرستی در میانه دهه ۱۹۶۰ که به جنبشهای مسالمتآمیز باور دارد و با پیراهن دکمهباز و گلی در میان موهایش زنان را به تختخواب میکشاند، بدون این که خودش را مقید بداند که به هیچ پیوند و رابطهای بیندیشد. این قطعا اسمش عشق آزاد نیست. «عشق آزاد، عشقی است که بدون احساس مالکیت، اجبار و فشار پیش میرود.» این که امروز عشق آزاد به عنوان یک 'آرمانشهر زنانه' ممکن شده است، نتیجه رشد و تکامل و رهایی و همینطور بهداشت جنسی و بهداشت باروری است. کسی که از نظر مالی مستقل است و برای بچهدار شدن به یک شریک جنسی نیاز ندارد، میتواند آزادانهتر در مورد روابط عاشقانهاش تصمیم بگیرد. وقتی عشق رنجآور است روزنامهنگار آمریکایی، ویت اذعان میکند که در تولد سی سالگیاش خود را در وضعیتی فلاکتبار میدید: مثل یکی از شخصیتهای سریال سکس و شهر زندگی میکرد، به عنوان زن تنهای نیویورکی مدام با مردان قرار میگذاشت تا با آنها سکس داشته باشد بدون هیچ رابطه خاصی، گاهی با دوستان نزدیکش میخوابید، اما اصولا منتظر «مرد زندگیاش» بود: «خودم را در تعلیقی میدیدم که وقتی عشق بیاید، تمام خواهد شد.» اما بعد شروع کرد به تلاشی در راستای عشقی مدرن. کتابش، «سکس آینده» گزارشی است از این تلاش. او ابتدا با خواندن کتاب و مجله متوجه شد که زنان زیادی وضعیتی مشابه او دارند: ناخواسته تنها هستند و برای خیلیهایشان ایدهآلِ رابطه عاشقانه تکهمسری دستیافتنی نیست. «قبل از هرچیزی این تصور که دستیابی به امنیت و احترام نهایتا فقط از طریق یک رابطه جدی و محکم ممکن است، آنقدر بدیهی بود که زنان اطراف من را پریشان و درمانده میکرد.» جامعهشناس (زن) اسرائیلی، اوا ایلوز (Eva Illouz) در کتاب جنجالبرانگیزش، «چرا عشق رنجآور است» چند سال قبل مسئلهای را مطرح کرده است: آزادی جنسی همانقدر نابرابری را بازتولید میکند که سرمایهداری. قبلا برای قضاوت جایگاه اجتماعی یک مرد به وضعیت خانواده او هم توجه میشد، اما امروز مسائل دیگری در این قضاوت تاثیر دارند، برای مثل سکس. مردان در پنجاه سالگی هنوز میتوانند خانواده تشکیل دهند، برخلاف زنان که وقت زیادی برای این کار ندارند. با این وجود زنان تشکیل خانواده را برای تحصیل و تجربه کاری به تعویق میاندازند و بهایندلیل برایشان سالهای کمی (برای تشکیل خانواده) باقی میماند. این به نوعی «برتری احساسی» برای مردان ختم میشود. چون آنها میتوانند به خودشان وقت بدهند و همزمان در اینترنت دنبال «شریک جنسی» بگردند. ایلوز مینویسد: «به این دلیل زنان دگرجنسگرا امروز در یک وضعیت ویژه تاریخی هستند: درگذشته هرگز اینقدر اختیار بدن و احساس خود را نداشتهاند؛ با این وجود اما این شکل از اختیار (که قبلا هرگز وجود نداشته) طوری است که باعث میشود زیر سلطه مردان قرار بگیرند.» شاید تحلیل درخشانی باشد، اما این جامعهشناس اسرائیلی دمدستیترین توصیه را به ما نمیکند، بلکه معتقد است: وقتی آرمان رابطه دونفره رومانتیک زنان را غمگین میکند، شاید بهتر باشد زنان این آرمان را فراموش کنند. در کتاب امیلی ویت، یکی از دوستان او دقیقا همین کار را میکند: او نقشهای جنسیتی را پشتورو و با آرمان یک دوستپسر (یا شوهر) ثابت خداحافظی میکند و بهجای آن به سکس بدون رابطه خاصی راضی میشود. فریدمن کاریگ (روزنامهنگار) مینویسد آنچه باعث رنج میشود، عشق نیست؛ بلکه ایدهآل عاشقانه ما است. کتاب کاریگ درواقع نتیجه داستان عشقی است که او در تحقیقاتش برای روزنامه «زوددویچه» به آن رسید: یک نگاه نزدیک به رابطه باز زوج جوانی به نام یلنا و پائول. آنطور که کاریگ به یاد میآورد در صفحه فیسبوک این روزنامه، یک موج اعتراضی (علیه این تحقیقات) به راه افتاد. خیلیها آن زوج را آسیبشناسی میکردند و خیلیها بهشان میگفتند «عقبافتاده» یا «حال بههمزن». آیا پلیآمورها هم در جامعه ما مورد تبعیض قرار میگیرند، مثل گِیها و لزبینها؟ کاریگ در کتابش داستان مردی به نام ویکتور را تعریف میکند که برای حقوق پلیآمورها میجنگد. مثلا برای این که پلیگامیِ خودخواسته و آگاهانه به عنوان نوعی ازدواج، قانونی شود. وقتی ازدواج همجنسگراها قانونی است، چطور چندهمسری قانونی نباشد؟ او نظرات نفرتپراکن (Hate speech) زیادی دریافت کرده است: «خیلی از مردم فکر میکنند ما منحرف جنسی هستیم.» پلیآمورها تلاش میکنند خود را جزو جامعه الجیبیتی (دگرباشان جنسی: لزبین، گی، دوجنسگرا و ترنسجندر) بنامند. این احتمالا بهخاطر این است که همجنسگراها پیشگامان مناسبات پلیآموری بودهاند. و البته نباید فراموش کرد دوجنسگرایی در روابط پلیآموری نقش خیلی مهمی دارد. مدت زیادی است که متخصصان مطالعات جنسیت دیگر فقط علیه «هترونورماتیویتی» (دگرجنسگراهنجاری یا دگرجنسگرا محوری : هنجار بودن قانونی، مذهبی و فرهنگی دگرجنسخواهی و ناهنجار بودن هرشکل دیگری از گرایش و هویت جنسی) نمینویسند، بلکه همینطور به «مونونرماتیویتی» (تکپارتنریهنجاری و باور به ناهنجار بودن بیش از یک پارتنر) هم حمله میکنند. تجلی اختیار مطلق روزنامهنگار آمریکایی، ویت، برای تحقیقاتش به سانفرانسیسکو سفر میکند و با کسانی ملاقات میکند که در استنفورد درس خواندهاند، در سیلیکونولی برای گوگل یا فیسبوک کار میکنند، آبجوی خوب مینوشند و یوگا میکنند- و با آدمهای زیادی سکس دارند، خیلی زیاد. آنها مواد مخدر مصرف میکنند تا ترسها و نگرانیهایی که مخصوص سبک زندگی آنهاست موقتا از خود دور کنند. میتوان گفت آنها دوپینگ میکنند تا بدنشان بتواند ایدئولوژیشان را دنبال کند. آنها برای پلیآموری تمرین و تلاش میکنند. اما مگر قدیمها اینطور نبود که بچهدرسخوانها به سکس نداشتن معروف بودند؟ چطور شد که پلیآموری در محافل فعال در عرصه تکنولوژی محبوب شد؟ ویت، کشف کرده که در سیلیکون ولی فرهنگ «خوشبینی افراطی» حاکم است: این باور قوی که همهچیز ممکن است، باور به این که انسانها در نوشتن زندگینامهشان مطلقا مختارند، این باور که انسانها میتوانند بر زندگی خود صددرصد مسلط باشند. کسانی که در بخش آزمایشی گوگل کار میکنند، جزو آنهایند: کسانی که خیلی جدی تلاش میکنند فرصت زندگی ابدی را محقق کنند. یکی دیگر از نشانههای این باور افراطی: پیشنهاد فیسبوک به کارمندان زنش که اگر حاضر باشند بارداریشان را به تعویق بیندازند، حاضر است هزینه فریز کردن تخمک را برای آنها بپردازد. موضوع افزایش تواناییِ «اختیارِ خود را داشتن» است، خودبهینهسازی. بزرگترین گرایش روزگار ما. کلسه، جامعهشناس، میگوید پلیآموری، تلاشهای انسان برای داشتن یک رابطه خوب را با تضادهای خودش مواجه میکند. این توقع که درباره همهچیز حرف بزنیم و بحث کنیم، ترسها و حسادتهایمان را در چشمهای یکدیگر ببینیم، روی انضباط درونی ما هم تاثیر دارد. بازگشت به گذشته رایان و جسا ادعا میکنند مدل مشابهی در گذشتههای خیلی دور کاملا رایج بود. آنها در کتاب پرفروششان، «سکس، قصه واقعی»، نوشتهاند: نیاکان ما در زمان پارینهسنگی و میانسنگی وحشیانه سکس داشتند، اما نه اتفاقی و تصادفی. آنها بهطور موازی از آدمهای زیادی لذت میبردند، اما با کسانی که خوب همدیگر را میشناختند. زیرا در یک قبیله با هم زندگی میکردند و در قبیله همهچیز را با هم تقسیم میکردند، از جمله سکس.
ریان و جسا به آنچه روایت غالب از تکامل (فرگشت) مینامند به تندی انتقاد میکنند، به این که مونوگامی طبیعت بشر است: «ما غریزهمان را سرکوب کردیم. ما علیه امیال اروتیک و جنسیمان جنگیدیم.» مونوگامی تازه بعد از یکجانشینی انسان گسترش پیدا کرد، حدود دههزار سال قبل. قبل از آن مهم نبود که کدام فرزند محصول کدام پدر است. تمام قبیله با هم در قبال رشد هر بچهای مسئول بودند. آنها معتقدند امروز انسان دوباره دارد به شکل روزافزون از ساختار کلاسیک خانواده فاصله میگیرد، شاید به سمت زندگی گروهی انعطافپذیر که گذشتههای خیلی خیلی دور را به یاد میآورد. در آمریکا کتاب «سکس، یک داستان واقعی» سیصدهزار نسخه فروخته شده و بهعنوان «کتاب مقدس پلیآمورها» شناخته میشود. توماس یونکر (Thomas Junker)، زیستشناس متخصص فرگشت اهل فرانکفورت (مرد)، معتقد است این کتاب خیلی تاثیرگذار است، ولی از نظر علمی بیشتر بر حدس و گمان بنا شده: «این که عشق آزاد به یک نظام روزمره و عادی تبدیل شود، به لحاظ بیولوژیکی چندان محتمل نیست.» این زیستشناس ۵۹ ساله تلاشهای دوران جوانی خودش برای این که همزمان با زنان زیادی باشد را به یاد میآورد. او چندماه پیش کتابی با همین موضوع منتشر کرده است به نام «طبیعت پنهان عشق». از نظر او این که کدام مدل عشق با طبیعت انسان سازگار است، «بستگی دارد». انسان ثابت نمیماند و استراتژیهای عشق در طول زندگی هرکسی عوض میشوند: «این که کسی پیر است یا جوان، زیباست یا زشت، فقیر است یا ثروتمند، بدنش آماده است و بااستعداد یا بیمار و بیاستعداد، این عوامل تعیین میکنند که او چه انتخابهایی برای سبک زندگی عاشقانه و جنسیاش دارد.» ضمن این که، درست است که انسان نسبتا آزاد است، اما بعضی چیزها برای او آسانتر هستند: «ما میتوانیم مهارت غواصیمان را به شکل شگفتآوری بهبود بدهیم، اما اگر بخواهیم با یک دلفین شنا کنیم، قطعا کپسول اکسیژنمان زود تمام میشود. در مورد سکس هم قضیه همین است: ما خیلی کارها میتوانیم بکنیم، اما هرگز نمیتوانیم مثل بونوبوها عشقبازی کنیم.» این زیستشناس معتقد است حتی اگر شرایط اجتماعی در دهههای اخیر تغییر کرده باشند، امیال ما خیلی آهسته تغییر میکنند: «وقتی یک گونه حیوانی چندین نسل یک سبک زندگی نسبتا یکسان داشته باشد، آنوقت ویژگیهای جسمی و رفتاری متناسب آن سبک در طول زمان در آن گونه شکل میگیرد. مثلا حسادت که در زمانه تست نسبت پدری و استقلال اقتصادی زنان کارکردش را به کلی از دست داده است.» او میگوید زندگی جنسی واقعی ما همیشه عقبتر از ایدههای ما است: «سختافزار تکاملی ما، یعنی -بدن، امیال و واکنشهایمان-، پشت سر واقعیتهای زندگی لنگلنگان پیش میروند. آنها بازنمایی چیزی هستند که برای نیاکان نیاکان نیاکان ما خوب بودند.» میتوان گفت واقعیت (Reality) عوض شده است، و درجریان آن ایدئولوژی و خواست عقلانی ما هم تغییر کرده است، اما بدن ما هنوز قدیمی است. بدن هنوز خواهان یک رابطه دونفره قابل اتکاست- و البته گاهوبیگاه خواهان ماجراجویی. این متن ترجمهای است از:Die endgültige Emanzipation, der Spiegel, No. 10/2017 پانویسها (از مترجم): ۱- از آنجا که موضوع متن رابطه تنگاتنگی با جنسیت دارد، مقابل اسم تمام افراد نامبرده در متن، به جنسیت آنها اشاره شده است. ۲- در این متن منظور از «همسر»، شریک زندگی یا partner است که میتواند در چارچوب ازدواج باشد یا رابطه خارج از ازدواج. ۳- «تو من او» سریالی آمریکایی-کانادایی است، ساخته اسکات شفرد، که داستان زندگی یک زوج در حومه شهر پورتلند در ایالت اورگن در آمریکا را روایت میکند که وارد یک رابطه سهطرفه عاشقانه میشوند، رابطهای پولیاموری؛ درواقع اولین سریال کمدی پولیاموری. فصل دوم سریال در فوریه ۲۰۱۴ پخش شد و فصل سوم آن در حال ساخت است. وقتی زندگی جنسی جک و امای در دهه چهارم زندگیشان دچار بحران میشود، آنها در تلاش برای نجات آن شاید از طریق بچهدارشدن، تصمیم میگیرند، ایزی، دختر دانشجوی ۲۵ ساله را وارد زندگیشان کنند، ابتدا فقط به برای زنده کردن رابطه جنسیشان، اما کمکم هر دو به ایزی علاقهمند میشوند و ایزی به آنها. علاقهای که آنها را در محله محافظهکارشان با مشکلات زیادی روبرو میکند. ضمن این که برای خود آنها هم پذیرفتن نفر سوم و عبور از یک «زوج معمول» به یک «رابطه سهنفره» آسان نیست. ۴- «سه» محصول ۲۰۱۰ آلمان و اثر تام تیکور، برنده جایزه فیلم آلمان در سال ۲۰۱۱ شد. قصه حول مجری برنامههای فرهنگی، هانا، و شوهر هرمندش سیمون میگذرد. آنها که از ۲۰ سال قبل با هم ازدواج کردهاند، کمکم از هم دور میشوند و بیشتر از این که با هم باشند، خود را کنار هم حس میکنند. درست در شبی که سیمون باید بیضهاش را بهدلیل سرطان جراحی کند، هانا شب را در خانه آدام میگذراند که از مدتی قبل با او آشنا شده و کم کم جذب او شده است. درحالی که هانا نمیتواند از فکر آدام بیرون بیاد و پیوسته با او میخوابد، شوهرش سیمون در استخر اتفاقی آدام را میبیند و بعد از صحبت از جراحی بیضه سیمون، آنها هم رابطه جنسی برقرار میکنند که این رابطه هم ادامه پیدا میکند. سیمون دچار بحران میشود و از خودش میپرسد که آیا همجنسگراست یا نه. آدام از او میخواهد که فهم جبرگرایانه و مطلق از بیولوژیاش را کنار بگذارد. آدام بدون این که بداند آنها زن و شوهرند، رابطهاش با سیمون و هانا را ادامه میدهد، رابطهای که برای هر سه آنها خوب است. هانا ناخواسته باردار میشود، بدون این که بداند فرزندش از سیمون است یا آدام. بیخبر به خانه آدام میرود و شوهرش سیمون را آنجا میبیند، چیزی که باعث عصبانیتش و ترک برلین میشود. هانا میفهمد که دوقلو در شکم دارد، دوقلویی که ممکن است از هردوی آن مردان باشد. او با دعوت سیمون به برلین بازمیگردد و زنوشوهر میبینند که دلشان نه تنها برای هم، بلکه برای آدام هم تنگ شده. فیلم با همآغوشی برهنه سیمون، هانا و آدام تمام میشود. ۵- اولگا گریانسوا در ۱۹۸۴ در باکو در خانوادهای روس-یهودی به دنیا آمد. پدرش دادستان بود و مادرش موسیقیدان. خانواده او در سال ۱۹۹۶ به آلمان آمدند. اولگا در ۲۰۰۵ در رشته تاریخ هنر و مطالعات اسلاو وارد دانشگاه گوتینگن شد، اما بعد به «نوشتن ادبی» در انیستیتوی ادبیات لایپزیگ تغییر رشته داد. او بعدها در حالی که در لهستان، روسیه و اسرائیل اقامت داشت، از رشته مطالعات رقص از دانشگاه آزاد برلین فارغالتحصیل شد. اولگا عضو انجمن قلم آلمان است. او با بازیگر سوریتبار ساکن آلمان، ایهام مجید آقا ازدواج کرده و یک دختر از او دارد. از او تاکنون سه اثر داستانی در آلمان منتشر شده: روس کسی است که درخت توس دوست دارد؛ ابهام حقوقی یک زناشویی؛ خداوند خجالتی نیست. در کتاب دوم او، آلتای و لیلا، زوج روس-آذربایجانی که هر دو دوجنسگرا هستند، در باری در برلین با یک دختر عربتبار به نام جنون آشنا میشوند. جنون کمکم وارد زندگی و خانه آنها میشود و شور و عشق را به زندگی آنها بازمیگرداند. لیلا اما همچنان سردرگم است و برای فرار از این سردرگمی به وطنش آذربایجان بازمیگردد. آلتای جنون را قانع میکند که به دنبال او برود. در فساد نهادینهشده در جمهوری آذربایجان، جستجوی سه قهرمان برای عشق و خوشبختی مدام به بنبست میخورد. «ابهام حقوقی یک زناشویی»، داستان شتابزدهای از یک عشق سهجانبه و روایت فوقالعاده مستقیمی از خوشبختی یا فلاکت در زمانهای است که همهچیز در آن ممکن بهنظر میرسد. اولگا بعد از نوشتن این رمان در آلمان بهشدت مورد توجه منتقدین قرار گرفت. رمان سوم او به تازگی منتشر شده است. ۶- رونیا فون رونه، بلاگر، روزنامهنگار و نویسنده متولد ۱۹۹۲در برلین است که با معرفی وبلاگش، «یادداشتهای زخمت» در روزنامه زوددویچه به شهرت رسید. از او که بارها وارد دانشگاه شده -در رشتههایی چون حقوق، مطالعات تئاتر، ادبیات خلاق و…- اما هرگز فارغالتحصیل نشده، سه کتاب منتشر شده که دوتای آنها یادداشتهای او در وبلاگ و روزنامههاست و یکی اثری داستانی به نام «ما میآییم»، روایت نورا که بعد از مرگ دوستش، بهجای اینکه لباس سیاه بپوشد و به تشییع جنازه برود، با سه پارتنرش و یک لاکپشت به ساحل فرار میکند، انگار عشق چندنفره او قرار است کمک کند درد مرگ دوستش را فراموش کند، انگار رهایی از پلیدی گذشته به همین سادگی است. نورا در روستای مادریاش باید با همسایهها احوالپرسی کند، چمنها را بزند و در پایان عمرش بمیرد. این که مایا، بهترین دوست او این روند را پیش میگیرد و به سادگی میمیرد، برای نورا قابل باور نیست. تراپیست او در سفر است و نورا از شر حملههای عصبی شبانه آرامش ندارد. باید مراقب لاکپشتش باشد و رابطه چهارنفرهش در حال ازهم پاشیدن است. به این ترتیب او برای تشییع جنازه وقت ندارد. به این ترتیب او با سه پارتنرش، کارل، لونی و یوناس و یک کودک به دریا میگریزد تا رابطه پنهایی چهارنفرهشان را نجات دهد، جایی که ناامیدی از آینده کمکم جایاش را به روشنایی میدهد. چهار پارتنر فکر میکنند که اتفاق بزرگی باید بیفتد تا آنها دوباره به هم جوش بخورند، چیزی شبیه یک جشن، یا یک مرگ، مرگ دوستشان. «ما میآییم» داستانی رادیکال است: طناز ولی نومید، شاعرانه اما سنگدل.
نمایش
کلیه نظرات پس از بررسی و تایید مدیر وبسایت، بهصورت عمومی منتشر میشوند