روایت های ما : سیامک
روایت سیامک، ۳۱ساله از تهران
«هشت سال پیش با یه دختر ۱۹ ساله دوست شدم.
اون موقع من ۲۳ سالم بود و تازه برای کار اومده بودم تهران. دوست دخترم دانشجو بود. همه چیز خوب بود و بعد یه فاصله ی مناسب از آشناییمون به هم علاقمند شده بودیم.
رابطه ی دوستانه مون تبدیل به رابطه ی عاشقانه شده بود که یک شب از من خواست برم پیشش و تا صبح پیشش بمونم. رفتیم توی تخت و همه چیز عالی بود. من عاشق اون رابطه جنسی بودم و اون هم واقعاً با من حس خوبی داشت.
اواسط شب بود که شروع کردیم به صحبت. بهم گفت یه دوست دختر داره که اغلب باهم هستند. طراحی میکردند و باهم درس میخوندند. شروع کرد از رابطه اش با دوستش گفت. توی حرفاش فهمیدم که برای طراحی اغلب بدون لباس بودن و گاهی همدیگه رو لمس میکردن و تقریباً همون حسی رو که به من داره به اون دوست دخترش داره. براش سوال بود که وقتی رابطه با من جدی بشه و قرار باشه باهم باشیم رابطه ش با دوستش چی میشه؟ من شبیه یه علامت سوال گنده بودم... از اینکه یه کسی همزمان بتونه عاشق یه مرد و یه زن باشه درکی نداشتم ... بعد از اون شب هیچوقت نتونستم مثل قبل دوستش داشته باشم و یه روزی با یه بهانه ی مزخرف رابطه مو باهاش تموم کردم.
الان بعد این همه سال تازه فهمیدم که قضیه چی بوده ..»شنیدن و خواندن داستان زندگی شما یا تجربهتان از دوجنسگرایی یا همهجنسگرایی میتواند زندگی دیگران را تغییر دهد.
نوشتههای کوتاه یا بلند خود را برای انتشار به نام خود یا با نام مستعار در پیام خصوصی در صفحه فیسبوک یا به ایمیل [email protected] برایمان ارسال کنید.
نمایش
کلیه نظرات پس از بررسی و تایید مدیر وبسایت، بهصورت عمومی منتشر میشوند