دلایل تبعیض همجنسگرایان علیه دوجنسگرایان
فریبا فخیم روانشناس شماری از همجنسگرایان، دوجنسگرایان را متهم به بی بندوباری یا زیاده خواهی جنسی، عدم تعهد در رابطه و ناتوانی در تصمیمگیری میکنند. روایت این افراد ممکن است بسیار مشابه باشد: آنها اظهار میدارند که در رابطه صمیمانهشان با افراد دوجنسگرا از نظر عاطفی صدمه دیدهاند، مورد خیانت قرارگرفتهاند، دروغ شنیدهاند و یا فریب خوردهاند؛ روایتی رایج که پیشفرضهای دوجنسگراستیز را شدت میبخشد.
از سوی دیگر دوجنسگرایان نیز اغلب از رفتارهای نامنصفانه، تبعیض یا تحقیرآمیز، بدبینی و بیاعتمادی گلایه دارند (۱). غیر از شنیده نشدنها، سرکوب شدنها و نبودن فضای تعامل، این که از آنها انتظار میرود یک سوی گرایششان را انتخاب کنند و سوی دیگر را به کناری نهند دائماً موجب آزار آنهاست. در این مقاله ریشههای این معضل از منظر روانشناسی مورد بحث قرار گرفته است. این موضوع به این دلیل دارای اهمیت است که اگر ما رنگینکمانیها نتوانیم تفاوتهای بین گروهی خود را بپذیریم و بر ترسها و بدفهمیهای خود نسبت به یکدیگر چیره شویم، نمیتوان ازجامعه دگرجنسگرامحور انتظار داشت که به چنین باوری دست یابد.
تعمیم تجارب فردی نافرجام
نخستین ریشه تبعیض علیه دوجنسگرایان، تعمیم تجارب فردی نافرجام در رابطه با آنهاست؛ هرچند روایت دوجنسگرایان اغلب کمتر گفته یا شنیده شده است. روابط عاطفی به دلایل متعددی ممکن است به بنبست بینجامند و شکست در روابط الزاماً ارتباطی به گرایشجنسی طرفین یک رابطه ندارد. زوجهای دگرجنسگرای زیادی درسراسر دنیا به یکدیگر دروغ میگویند. زوجهای لزبین یا گی ممکن است در روابط بین فردیشان دچار تعارض شوند یا به هم خیانت کنند. اینکه فرض شود اعضای گروه خاصی صرفا ً به دلیل گرایش جنسیشان فریبکار یا دروغگو هستند از نظر منطقی باطل است. ذهن انسان بهطور ناخودآگاه تمایل دارد که دلایل شکست در رابطه را به عواملی بیرون از خود ربط دهد(۲) همچنین ذهن اغلب دچار خطای تعمیم دهی میشود(۳). برای مثال بسیار محتمل است فردی که در ارتباط با یک شریک دوجنسگرا شکست خورده است به این نتیجه برسد که «دوجنسگرایان وفادار نیستند». در این مورد معمولآ شواهد دیگر به ندرت مورد توجه قرار میگیرد.
شبکه ارتباطی معیوب
دومین ریشه چالش میان جامعه رنگینکمانی و دوجنسگرایان، نداشتن تعامل سالم است. نقش شبکهای که هر فرد با آن در ارتباط است در شکلگیری دیدگاه فرد حیاتی است. شما نمیتوانید دستهای از افراد را از تعاملاتتان حذف کنید و سپس درباره آنها به پیش داوری بپردازید. به طور مثال یکی از دوستان لزبین مصرانه اظهار داشت که «دوجنسگراها قابل اعتماد نیستند». وقتی دلیل او را پرسیدم، گفت: «من با هر فرد گی یا لزبینی که صحبت کردهام حداقل یک تجربه نافرجام از خیانت در رابطه با یک شریک جنسی دوجنسگرا داشته است! میتوانم حداقل بیست مورد را نام ببرم!» از او پرسیدم: «تا به حال با چند دوجنسگرا درباره روابطشان با افراد گی یا لزبین، صحبت کردهای؟ چقدر صحبتهای آنها را شنیدهای؟» او پاسخ داد: «من به دوجنسگراها اعتماد نمیکنم و ترجیح میدهم تا حد امکان از آنها فاصله بگیرم!». روشن است که وقتی شما فقط با گروه خاصی تعامل میکنید، فقط روایت آنها را میشنوید و خودتان را از شنیدن سایر روایتهای موجود محروم میکنید. همین امر باعث می شود نتوانید باورهای سویهدار و پیش داوریهاتان را تعدیل و اصلاح کنید. جدیدترین مطالعات در حوزه روانشناسی حاکی از آن است که انعطاف پذیری، باور به ثابت نبودن باورها و بازبودن در برابر تجربه های جدید به غلبه بر پیش داوری کمک می کند(۴).
بد فهمی درباره هویت دوجنسگرا
یکی از مهمترین دلایل تبعیض علیه دوجنسگرایان در مفهوم مونوسکسیسم (تک جنسگرا محوری) نهفته است. مفهومی که تمایلات جنسی را به دوگانه همجنسگرا - دگرجنسگرا محدود میکند و تمایلاتی خارج یا ورای این دوگانه را به رسمیت نمیشناسد. بر این اساس هردو گروه همجنسگرا و دگرجنسگرا از دوجنسگرایان انتظار دارند که یک «سو» را انتخاب کنند. گویی گرایش جنسی کاملاً قابل انتخاب است و افراد میتوانند به میل خود ناگهان تصمیم بگیرند که دیگر به جنس یا جنسیتی خاص علاقه نداشته باشند حال آن که شالوده دوجنسگرایی تمایل به بیش از یک جنس یا جنسیت است. روشن است هویت فرد دوجنسگرا در این قالب دوگانه جای نمیگیرد و به همین دلیل بیشتر ممکن است به عنوان طماع، شهوتطلب یا فریبکار از سوی هر دو گروه همجنسگرا و دگرجنسگرا برچسب بخورد(۵). برای بسیاری از دوجنسگرایان جنس و جنسیت اولویت ندارد. آنها ممکن است به افرادی جذب شوند که خود را زن، مرد، ترنس، جنس سوم یا میانجنسی (اینترسکس) یا کوییر و… میدانند. یا در یک دوره زمانی خاص فقط به یکی از این جنسها و جنسیتها علاقه داشته باشند. با این حال این بدان معنا نیست که آنها «همه» کسانی را که در مسیر زندگیشان قرار میگیرند به عنوان شریک بالقوه جنسی یا عاطفی میبینند! دوجنسگرایان نیز مانند افراد دیگر معیارها و سلایق جنسی و عاطفی خاصی دارند. آنها ممکن است افراد را بر اساس شخصیت و رفتارشان جذاب ارزیابی کنند تا بر اساس جنسیت یا آلت جنسیشان. فشار گروه مطالعات متعددی در حوزه روانشناسی اجتماعی نشان داده است که افراد حتی زمانی که در شرایط آزمایشگاهی و به طور تصادفی در یک گروه خاص قرار میگیرند رفتارهایی مانند رقابتجویی نسبت به اعضای سایر گروهها و همبستگی نسبت به اعضای تیم «خودی» در آنها دیده میشود. به طور مثال در یک آزمایش، افرادی که حتی قبل از قرار گرفتن در شرایط مطالعه، یکدیگر را ندیده بودند وقتی به دو گروه تقسیم شدند تا با یکدیگر به یک مسابقه بیاهمیت بپردازند، نسبت به اعضای گروه مقابل، رفتار رقابتجویانه و حتی خصمانه نشان دادند و با افراد گروه خود به همکاری و معاشرت پرداختند. براین اساس، به نظر می رسد که تنها قرارگرفتن در یک گروه، فرد را به واکنشهایی وا میدارد که غالبا متفاوت از واکنشهایی است که به تنهایی نشان میدهد (۶). وقتی افراد در دستهبندیهای مختلف قرار میگیرند، فرصت برای تعامل بدون قضاوت با افراد سایر گروهها کمتر میشود. رقابت، قدرت طلبی، پیش داوری وعدم تعامل اغلب منجر میشود که افراد به اشتباه تمامی اعضای گروهی را که عضو آن هستند «خودی» و تمامی اعضای گروههای دیگر را «بیگانه»، «دشمن» و یا« رقیب» ببینند.
چه باید کرد؟
گروههایی که با یکدیگر دچار تضاد هستند در صورتی که فرصت تعامل در وضعیتی برابر با اهداف مشترک و بر اساس همکاری (ونه رقابت) را پیدا کنند، میتوانند تضاد و چالش بین گروهی را کاهش دهند (۷). بنابراین راه برون رفت از تبعیض علیه دوجنسگرایان در درون جامعه رنگینکمانی، آن است که به جای کنارگذاشتن و به حاشیه راندن آنان، روایتهای آنان نیز مجال شنیده شدن پیدا کنند. اگر شما دوجنسگرا نیستید و نسبت به دوجنسگرایان تصورات قالبی منفی دارید، از منظر روانشناسی توصیه میشود که با دوجنسگرایان تعاملات دوستانه برقرار کنید. در جمعهای آنان حضور پیدا کنید و تصورات قالبیتان را به چالش بکشید. هرقدر از گروهی بیشتر فاصله بگیرید احتمال حل تعارضها و تعامل با آن گروه کمتر برای شما فراهم میشود. فاصله گرفتن از انسانهایی که با ما از جهاتی متفاوت هستند آنها را در ذهن ما تبدیل به موجوداتی عجیب و غریب میکند و این دقیقا ً همان دلیلی است که سرمنشأ تبعیضهای گسترده علیه تمامی اقلیتها در طول تاریخ بوده است.
۱. Hayfield, N., Clarke, V. and Halliwell, E. (2014) Bisexual womens un-derstandings of social marginalisation: The heterosexuals dont under-stand us but nor do the lesbians. Feminism & Psychology, 24 (3). pp.352-372. ISSN 0959-3535 ۲. Weiner, B. (1986). An attributional theory of motivation and emotion. New York: Springer-Verlag. ۳.https://www.psychologytoday.com/blog/in-practice/201301/50-common-cognitive-distortions ۴ . http://www.apa.org/monitor/2011/10/prejudice.aspx ۵. Mickey Eliason (2000) Bi-Negativity, Journal of Bisexuality, 1:2-3, 137-154, ۶. تاثیر هویتی که عضویت در گروه، در انسان ایجاد میکند به قدری قدرتمند است که بخش قابل توجهی از روانشناسی اجتماعی به مطالعه پویاییهای گروه اختصاص یافته است. بسیاری از حاکمان دیکتاتور نیز در طول تاریخ برای تثبیت قدرتشان از ایجاد هویت گروهی در مردم استفاده کردهاند. برای مثال هیتلر سعی داشت با تاکید بر برتری نژاد ژرمن و ایدههایی مانند ملیگرایی و یهودستیزی گروههای زیادی از توده مردم را حول یک هویت گروهی باهم متحد و در اعمال ضد انسانیاش با خود همراه کند. Jetten, J., Spears, R., & Manstead, A. S. R. (1996). Intergroup norms and intergroup discrimination: Distinctive self-categorization and social identity effects. Journal of Personality and Social Psychology, 71, 1222-1233. ۷ . این اساس فرضیه تماس از گوردون آلپورت روانشناس امریکایی درباره حل تعارضات بینگروهی است. http://pepsic.bvsalud.org/scielo.php?script=sci_arttext&pid=S0258-64442008000100006
نمایش
کلیه نظرات پس از بررسی و تایید مدیر وبسایت، بهصورت عمومی منتشر میشوند