من سارا، ۱۸ ساله و دوجنسگرا
من سارا، ۱۸ ساله و دوجنسگرا از وبلاگ رنگینکمانی ایران وایر
من «سارا» هستم؛ یک دوجنسگرای ۱۸ ساله و ساکن تهران. این روزها در یک شرکت خصوصی بازاریابی میکنم که بتوانم از پس هزینههای مهاجرتم به خارج از ایران راحتتر بر بیایم. درست است، من هم مثل خیلی دیگر از همسن و سالهای خودم میخواهم ایران را ترک کنم. ولی نه فقط چون رشتهای که میخواهم در دانشگاه ادامه دهم در ایران آینده و کارآیی ندارد، گرایش جنسی و اعتقاداتم در این انتخاب بسیار موثرند.
من در خانوادهای مذهبی به دنیا آمده ام که همجنسگرایی را همجنسبازی، حرام و غیرقابل قبول میداند. من هم تا همین دو سال پیش هنوز مذهبی بودم و چون همجنسگرایی حرام است، از این دسته آدمها متنفر بودم. فشار مذهبی خانوادهام برای رعایت موازین دینی باعث شد اعتقاداتم روز به روز کمرنگتر بشوند و راجع به دین و اصولاً هر چیزی که درباره آن در دین حکمی صادر شده است، تحقیق کنم. به همجنسگرایی که رسیدم، با صبوری و کنجکاوی بیشتری جستوجو کردم تا فهمیدم این هم یک گرایش جنسی است و البته کاملاً هم طبیعی است. با واژهها و مفاهیم «ترنسکشوال» (تراجنسی) و «بایسکشوال» (دوجنسگرا) دیرتر آشنا شدم. طرد شدن های این گروهها را میدیدم و معاشرت و دوستیام با بعضی از آن ها باعث شد هم خودم را بهتر بشناسم و هم حمایتهایم را از رنگینکمانیها شروع کنم.
در ایران خودشناسی و رسیدن به تصویری درست از خودمان به دلیل محدودیتها و ممنوعیتهای موجود بسیار سخت است. در هر صورت، هر گرایشی جز دگرجنسگرایی گناه و جرم است و حتی حکم اعدام هم دارد. در خانواده من هم شرایط زیاد تفاوتی ندارد. وقتی در تلویزیون راجع به همجنسگراها صحبت میشد یا وقتی مستند ایرانیهای همجنسگرا و پناهنده در ترکیه را میدیدیم، مادرم مدام تکرار میکرد که این گناه است و چهقدر وقیح است. درباره ترنسسکشوالها و بایسکشوالها اطلاعات به مراتب کمتری وجود دارد و همین ناآشنایی موجب میشود کمتر در مورد آنها بدانیم. متأسفانه بیش تر ما تعریف دوجنسگرا را به طور جداگانه و مستقل نمیبینیم و معمولاً آن ها را با همجنسگراها یکی میدانیم. والدینم در مورد گرایش جنسی من چیزی نمیدانند و فکر میکنند مثل خیلیهای دیگر، از مذهب فراری شدهام. تا مدتها خودم فکر میکردم
دگرجنسگرا هستم، تا وقتی که یک حس فراتر از دوست داشتن به همجنس خودم پیدا کردم. باز هم تا مدتها به دوجنسگرا بودن خودم شک داشتم و نمیدانستم واقعاً این گرایش را دارم یا نه، تا این که در خلال گفت وگوهای طولانی با یک ترنسجندر مطلع به این نتیجه رسیدم که من هم دوجنسگرا هستم.
تا به حال دو بار عشق به همجنس را تجربه کرده ام. با یکی از آن ها اصلاً وارد رابطهای نشدم چون او دگرجنس گرا بود و میلی به رابطه نداشت. او یکی از همکلاسیهای من بود و من کم کم فهمیدم حسم نسبت به او خاص است. من هم نمیخواستم او بفهمد دوجنس گرا هستم و آن قدر به او نگفتم چه حسی نسبت به وی دارم تا بالاخره فراموشش کردم. دیگری هم یکی از دوستان بسیار قدیمی من بود که بعد از چندین سال او را دیدم و به او گفتم چه گرایشی دارم. از قضا، او هم به این نتیجه رسیده بود که همجنسگرا است.
بعد از مدتی وارد یک رابطه کوتاه شدیم که متأسفانه تصورات اشتباه در مورد دوجنس گرایی باعث جدایی ما شد. بیش تر همجنسگراها، ترنسها و دگرجنس گراهایی که من دیدهام، به دوجنس گراها اعتماد ندارند. آن ها به ما میگویند برای رابطه، گزینههای انتخابی بیش تری(مردان و زنان) داریم، پس حتماً خیانت میکنیم و این موضوع واقعاً ما دوجنس گراها را آزار میدهد و موجب میشود سرخورده شویم. بعد از این که دوجنس گرایی برای خودم آشکار شد، فقط با دخترها دوست نمی شدم. یک بار با یک پسر دوست شدم. آن رابطه هم پیچیدهتر از آن چیزی بود که به نظر میرسید. او به تمام دوستان دختر من شک داشت و فکر میکرد با همه آن ها رابطه دارم. اصلاً این امکان را در نظر نمیگرفت که ممکن است من با دختری یک دوستی معمولی داشته باشم و به برقراری رابطه با او علاقه مند نباشم.
همه اینها موجب شد تصمیم بگیرم تا وقتی کسی به من و رابطه با یک دوجنس گرا اعتماد ندارد، با او وارد رابطه نشوم. این را میشود فهمید که همه این افکار و تصورات نادرست از تحقیق نکردن و تجربه کم معاشرت با دوجنس گرایان پیش میآید. فرق ما با بقیه این است که به جنسیت افراد برای آغاز رابطه نگاه نمیکنیم. کسی که خیانت میکند، به خاطر نداشتن وجدان و مسوولیت پذیری این کار را میکند. خوب است از کسانی که این تصور را از ما دارند، این سوال را بپرسیم که مگر برای یک مرد دگرجنس گرا فقط یک زن وجود دارد؟ یعنی ممکن نیست مرد دگرجنس گرا با ارتباط برقرار کردن با زنی دیگر، خیانت کند؟ خب این پیشداوری منطقی نیست. در حال حاضر سعی میکنم در رابطه با رنگینکمانیها، یعنی همجنس گراها، دوجنس گراها و ترنس ها توضیحاتی بدهم تا کسانی که دچار فوبیا و هراس از آن ها هستند، نظرشان عوض شود.
فکر میکنم وقتی از ایران خارج شوم، بتوانم سازمانی برای حمایت از همه رنگینکمانیهایی که از خانه طرد شدهاند، تأسیس کنم و از آن مهمتر، با آگاهی دادن به کسانی که دچار فوبیا هستند، از این هراس و ستیز بکاهم. همه ما رنگین کمانیها انسان هستیم؛ افکار، اعتقادات و رفتارهای مان چیزی از انسانیت ما کم نمیکند. باید بپذیریم که همه انسانها برابرند.
نمایش
کلیه نظرات پس از بررسی و تایید مدیر وبسایت، بهصورت عمومی منتشر میشوند