محو دوجنسگرایی در «آبی گرمترین رنگ است»
«آبی یک رنگ گرم است» نام کتاب مصوری است که ژولی مارو، در سال ۲۰۱۰ درباره زندگی «کلمانتین» و روابط عاشقانهاش با «اِما» نوشته است. این کتاب با ترجمه سپیده جدیری در نشر ناکجا در اختیار علاقمندان فارسی زبان قرار گرفته است.
ژولی مارو که به خاطر این کتاب مصور برنده جایزه انتخاب برتر مردمی فستیوال آنگولم در سال ۲۰۱۱ شده است میگوید: «من خودم همجنسگرا هستم و این کتاب تلاشی برای سخن گفتن با کسانی است که لزوماً نمیتوانم با آنها ارتباطی داشته باشم و برایشان توضیح بدهم».
شاید جالب باشد بدانید که «کلمانتین» در زبان فرانسه، نام میوه نارنگی است و هم طیفی از رنگ نارنجی که در چرخه رنگها جایی در تضاد با طیف آبی قرار میگیرد. آیا ژولی مارو با انتخاب این نامها بخشی از داستان، یعنی شکست رابطه اِما (با موهای آبی) و کلمانتین را لو داده است؟ داستان در سال ۱۹۹۴ آغاز میشود و در مجموع به دو بخش زندگی کلمانتین میپردازد، یکی زمانی که او به دبیرستان میرود و بخش دوم سالها بعد وقتی معلم مدرسه شده و در آستانه ۳۰ سالگی جان خود را بر اثر یک بیماری مزمن از دست میدهد.
فیلمی که عبدالطیف کشیش در سال ۲۰۱۳، با برداشتی آزاد از این داستان مصور با نام «زندگی اَدِل» یا «آبی گرمترین رنگ است» ساخته است، این دو بخش زندگی کلمانتین یا همان اَدِل را به خوبی به تصویر میکشد. با این حال نه در کتاب و نه در فیلم، سخنی از دوجنسگرایی به میان نمیآید. هرچند در هردوی این ها دوجنسگراهراسی به وضوح به تصویر کشیده میشود، کلمانتین در کتاب و اَدِل در فیلم، به نوعی در سکوت، تقاص گرایش جنسیشان را میدهند: مرگ کلمانتین که هرچند به دلیل روابط جنسیاش نیست ولی مرگی در تنهایی عاطفی است، و پایان فیلم با صحنه دور شدن اَدِل به تنهایی. برای خوانندهای که بدون پیشداوری و قضاوت، داستان «آبی یک رنگ گرم است» را میخواند، روشن است که کلمانتین یک دوجنسگرا است و مانند بسیاری دیگر از دوجنسگراها با بایفوبیا (دوجنسگرا ستیزی یا دوجنسگراهراسی) و نگاه منفی به گرایشاش از جانب همجنسگراها و دگرجنسگراها مواجه است، تا آنجا که گویی حتی خودش هم تلاشی برای هویتیابی خودش نمیکند.
کتاب مصور «آبی یک رنگ گرم است»
کلمانتین در دوره دبیرستان با یکی از خوشبروروترین پسرهای مدرسه وارد رابطه میشود و اولین تجربه رابطه جدی عاطفی را با توماس برقرار میکند. ولی در اولین روز قرار ملاقاتش با توماس، نگاهش در خیابان با نگاه اِما، با موهای آبی تلاقی پیدا میکند و به رغم اولین قرار پر تب و تابش با توماس، این اِما است که شب به خواب کلمانتین میآید. بعد از ۶ ماه رابطه با توماس که گویا همهچیز در ظاهر به خوبی پیش میرود، چنان غمگین و سرگشته است که برای پایان دادن رابطهاش با توماس میگوید: «احساس میکنم هرکاری که دارم میکنم خلاف طبیعته. خلاف طبیعت خودم».
استفاده از چنین جملهای که معمولاً بهانهای برای رد، هراس و ستیز با گرایشهای جنسی غیر از دگرجنسگرایی است، از زبان زنی در یک رابطه دگرجنسگرایانه میتواند تلنگری به جامعه دگرجنسگرامحور باشد که همه چیز را با معیار خودش برچسب طبیعی، یا غیر طبیعی میزند. این دقیقاً جایی است که او به دنبال طبیعت خود میرود. بعد از جدایی کلمانتین از توماس، دوست صمیمیاش ولانتن، یکی از معدود و شاید تنها همکلاسی او که به عنوان یک پسر همجنسگرا در دبیرستان آشکارسازی کردهاست، او را برای عوض کردن حال و هوایش به یک بار گی میبرد. اینجاست که کلمانتین نوجوان رسماً وارد جغرافیای رنگینکمانیها میشود و خود با پای خود از یک بار گی (مردان همجنسگرا) به یک بار لزبین (زنان همجنسگرا) میرود و بدین ترتیب آغاز مرحلهای جدید از زندگی خود را رقم میزند.
اِما ، همان زن مو آبی که چند ماه پیش توجه کلمانتین را به خود جلب کرده بود، به قول خودش «دختر دبیرستانی را که تنهایی در بارهای لزبین میگردد» میبیند. گفتگوی آنها در بار کمی فراتر از یک گفتگوی ساده دوستانه است. فردای آن روز اِما، که در میان صحبتها نام مدرسه کلمانتین را از او پرسیده است، بعد از مدرسه دنبال او میرود و رابطه دوستی آنها آغاز شود.
این نوع رابطه ویژه با اِما موجب بروز نزاعی در میان دوستان کلمانتین میشود که گویی مچ او را در راه رابطه با همجنس و به زعم آنها «همجنسبار» شدن میگیرند! کلمانتین در جواب یکی از دوستانش که میگوید «وقتی یادم میافته دوستم بودی و دعوتت میکردم شبها خونهمون بمونی، دلم میخواد بالا بیارم» با خشم و صورتی برافروخته میگوید : «وقتی میگویم لزبین نیستم، یعنی نیستم» و بدین ترتیب وجود هوموفوبیای پنهان در وجود خودش، ترس از خودش و ترس از طرد شدن از جامعه را در سالهای آخر پیش از قرن ۲۱، اگر نگوییم در فرانسه، می توانیم بگوییم در مدارس فرانسه تأیید میکند. اگر از این موضوع بگذریم که اِما، به عنوان یک بزرگسال رابطهای عاطفی و جنسی با کلمانتین زیر ۱۸ سال آغاز میکند، داستان این دو زن را میتوانیم داستانی رمانتیک و پر از بازتولید و هم شکستن پیشداوریها تلقی کنیم.
بویژه وقتی که اِما شخصیت لزبین برای مدتی طولانی، همزمان درگیر دو رابطه است، و این دوجنسگرایان هستند که متهم به روابط موازی به نام خیانت میشوند. همچنین وقتی که والدین کلمانتین دوجنسگرا، نوع رابطه او را با اِما کشف میکنند و او را در ۱۷ سالگی از خانه بیرون میاندازند. در حالیکه پیشداوری دیگری در مورد دوجنسگرایان وجود دارد که چرا با وجود این که می توانند با جنس مخالف ارتباط برقرار کنند سراغ رابطه با همجنس خود میروند و یا از نظام حاکم دگرجنسگرامحور بهره میبرند. در این کتاب ۱۵۰ صفحهای، ۴ صفحه به تصویر اولین رابطه جنسی اِما و کلمانتین اختصاص داده شده است که جزئیات را هم به وضوح نشان میدهد.
فیلم سینمایی «زندگی اَدِل» یا «آبی گرمترین رنگ است»
عبدالطیف کشیش یک فیلمساز تونسی-فرانسوی است که در دسامبر ۱۹۶۰ در تونس به دنیا آمده است و در سال ۲۰۱۳ با برداشتی آزاد از کتاب «آبی رنگی گرم است» فیلم سینمایی «زندگی اَدِل» یا «آبی گرمترین رنگ است» را ساخت که برنده جوایز زیادی از جمله نخل طلایی جشنواره کن شد. اِما در این فیلم هم زنی با موهای آبی است که این بار با اَدِل - و نه کلمانتین - وارد رابطه میشود. با این حال ویژگیهای هنر هفتم و پرده سینما موجب میشود داستان عشق دو زن به یکدیگر، راحتتر و شیرینتر و از آن مهم تر عمومیتر در اختیار مخاطبان قرار بگیرد. همزمانی تولید فیلم و برگزاری جشنواره کن در سال ۲۰۱۳، با بحثهایی که در فضای عمومی، اجتماعی و سیاسی فرانسه در موافقت و مخالفت با تصویب قانون «ازدواج برای همه» بالا گرفته بود موجب شد این فیلم بیش از حد معمول مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار گیرد.
در این فیلم نسبتا طولانی، همان تولید و شکست تابوها که ژولی مارو در کتاب مصورش به تصویر کشیده است میبینیم، با این حال با وجود دوجنسگرایی اَدِل، شخصیت اصلی داستان و به تصویر کشیده شدن روابط او با دو جنس زن و مرد، سخنی از این گرایش جنسی به میان نمیآید. کشیش به خوبی هوموفوبیای جامعه دگرجنسگرا و بایفوبیای جامعه همجنسگرا را به تصویر میکشد و این دو را درحالی در کنار هم قرار میدهد. صحنههایی چون نزاع دوستان و همسالان اَدِل با او بر سر رابطهاش با اِما، او را منحرف اخلاقی، «همجنسباز» و کثیف خواندنش و طرد او توسط نوجوانانی که در مورد گرایشهای جنسی اطلاعاتی ندارند، یکی از عادیترین صحنهها برای همجنسگرایان و بطور کلی رنگینکمانیهایی است که به خواست خود آشکارسازی میکنند، یا هویتشان را آشکارشده میابند. اما، که دانشجوی نقاشی در دانشکده هنرهای زیبا و از خانوادهای اهل هنر و فرهنگ است و زندگی مستقلی دارد. این در حالی است که اَدِل از خانوادهای متوسط، هنوز به دبیرستان میرود و اتاقی در خانه والدیناش دارد.
رفتار خانواده اِما و پذیرش او، همراه دوستدخترش در خانه، در محیطی دوستانه و گرم، و مقایسه آن با پنهان کردن رابطهاش با اِما و معرفی او به عنوان معلم فلسفه نزد خانوادهای که آشکارا هوموفوب است، تفاوت محیط خانوادگی که رنگینکمانیها در آن زندگی میکنند و نسبت آن با امکان آشکارسازی و شکوفایی آنها را به خوبی به تصویر میکشد. یکی از مهمترین ایرادها و انتقاداتی که به این فیلم وارد شده است، طولانی بودن صحنههای نمایش رابطه جنسی، بویژه بین اِما و اَدِل است. منتقدان میگویند این صحنهها با این جزئیات، نمونهای از استفاده ابزاری از بدن زن است و از آن به «پورن رایگان» یاد میکنند، درحالیکه عدهای دیگر از نمایش صحنه رابطه جنسی دو زن، بدون حضور یک مرد و یا آلت جنسی مردانه در شکل اسباببازی جنسی، بینیازی زنان به یک مرد را در روابط همجنسخواهانهشان به خوبی نشان میدهد و بخشی از سوالاتی را که هرگز مطرح نمیشود یا با پاسخهایی حاوی ستیز یا هراس در اذهان عمومی دارد، جواب میدهد.
به نظر میرسد پایان رابطه اَدِل و اِما، در روندی آرام و طولانی و دورهای از جدایی عاطفی رخ میدهد، اما یک حادثه آنرا نهایی میکند، و آن رابطه ای است که اَدِل با یکی از همکارانش در محل کار برقرار میکند. با این که نادیده گرفتهشدن اَدِل توسط اِما و سردی رابطهشان به روشنی در فیلم نمایش داده شدهاست، خشونت صحنه پایان رابطه، وقتی اِما متوجه میشود که اَدِل با فردی دیگری ارتباط برقرار کردهاست، کلیشه «کشف خیانت یک دوجنسگرا، با جنس مخالف به یک همجنسگرا» را به تصویر میکشد که هرچند ممکن است واقعیت هم داشته باشد، اما با توجه به خروج سرشکسته و افسردگی اَدِل پس از پایان رابطه و موفقیت اما در رابطه بعدیاش، اینطور به نظر مخاطب میآید که اَدِل انسانی سرگشته در سکسوالیته و زندگیاش است. در یکی از صحنههای پایانی فیلم و دیدار دوباره اَدِل و اِما پس از مدتها، وجود احساسات مشترک بین این دو واضح است. اما این اِما است که به دلیل رابطه کنونیاش و فرزند شریک جنسیاش، اَدِل را که تشنه او است، پس میزند. آیا این صحنهها در کنار هم این کلیشهها را در مورد دوجنسگرایی و روابط موازی تقویت نمیکند؟ اِما و اَدِل بعد از این سالها و رابطهشان، خود را به خوبی میشناسند. اِما از اَدِل میپرسد: «خب، تو بگو. دوستپسر داری؟ دوستدختر؟» و هیچکدام در این سوال و جواب نه هیچ آزاری هست و نه هیچ خشونتی.
جالب توجه است که رسانههای فارسیزبان چون یورونیوز، صدای امریکا، سینمای آزاد این فیلم را به عنوان داستان دو زن همجنسگرا پوشش دادهاند.
نمایش
کلیه نظرات پس از بررسی و تایید مدیر وبسایت، بهصورت عمومی منتشر میشوند