جنبش کارگری و جنبش حقوق دگرباشان و رنگینکمانیها چگونه با یکدیگر همکاری میکنند؟
دفاع همهگیر از گروههای مختلف به این معنا نیست که دو گروه از دو لایه کاملا جدای جوامع تنها با درکی از آن که گروهی دیگر در شرایط تبعیضآمیز زندگی میکنند، اعلام همبستگی با آنها کرده، بلکه بدان معناست که گروههایی که از ستم و تبعیض مضاعف در رنجاند، خود عضوی از تک تک این گروهها هستند. مقدمه مترجم: «با توافق بر این موضوع که تبعیض و ستم، مفاهیمی تک بْعدی و یک لایهای نبوده و تقاطع معانی و گروهبندیهاست که تبعیضی گستردهتر و چندلایهتر را ساخته است، قریب به چند دهه است که جنبشهای متشکل از افراد و گروههای حاشیهنشین، اگر نخواهیم آنها را اقلیت بنامیم، دست در دست هم در موضوعات مختلف همکاری کردهاند و حقوق یکدیگر را در بطن اعتراضات و اعتصابات متعدد خواهان شدهاند و بر این نکته مؤکداّ اصرار ورزیدهاند که دستیابی به فضایی کمتبعیضتر، مستلزم بررسی چندجانبه نوع ستم روا شده و همراهی گروههای مختلف است. مطلب پیش رو با اشاره به حمایت چندین ساله جنبشهای کارگری و رنگینکمانی ایالات متحده آمریکا از یکدیگر برگرفته از مقالهای از الیزابت کینگ (Elizabeth King) در مجله پسیفیک استاندارد (Pacific Standard)، به بررسی مختصر این همکاری در ایران میپردازد. به واقع و در اشاره به آزادیهایی که جنبش دگرباشان و رنگینکمانیها در سالهای اخیر در کشورهایی چون آمریکا به دست آورده، بسیاری از این افراد چه در زندگی خصوصی و چه در عرصههای مختلف اجتماعی همچون فضاهای کاری دست به آشکارسازی زده و هویتهای جنسی، جنسیتی و گرایشهای جنسی مختلف خود را بروز دادهاند. همین آشکارسازی منجر به وضعیتی متناقض شده است که در آن این گروه از جامعه از سویی با آشکارسازی، وجود خود را در جامعه علنی و رسمی کردند و شروع به مبارزهای فراگیر در سطوح عمومی و به صورت غیرپنهانی کردند و از سویی دیگر، با ابراز آن چه هستند مورد تهاجم و حمله دیگرانی قرار گرفتند که با این هویتها و گرایشهای جنسی و جنسیتی متفاوت از آن چه که در جامعه معمول تعریف میشود، قرار بگیرند. این اتفاق در قالبها و شکلهای مختلف در جامعه ایران نیز اتفاق افتاد. در دهه هفتاد و هشتاد شمسی که تراجنسیتیها توانستند هویت خود را بروز دهند و برای دستیابی به آن چه که میخواهند به طرق قانونی درخواست خود را اعلام کنند و گروههای دیگر از جمله لزبینها، گیها و دوجنسگرایان نیز با شکلگیری و استفاده گسترده از شبکههای مجازی که بارها و بارها تغییر شکل دادند، گروههای دوستی متعدد و گسترده را پایهگذاری کرده و شروع به مطالبهگری در باب حقوق نادیده گرفته شده خود کردند.
این ابراز وجود موجب شد تا در مثال مشخص مد نظر، همجنسگرایان، دوجنسگرایان، تراجنسیتیها و دیگر گروههای دگرباش و رنگینکمانی در محیطهای کاری نیز آن چه را که هستند معرفی کنند و بالطبع، این معرفی خود موجب شده تا به دلیل تفاوت خود با معیارهای معمول جامعه-جامعهای چون ایران که بار سنگینی از نگرشهای سنتی و مذهبی در آن وجود دارد-مورد تبعیض قرار بگیرند، شغل خود را از دست بدهند، تهدید و تحدید شوند و در نهایت میتوان ادعا کرد که به تازگی اعضای این دو گروه و این دو "جنبش" اگر نه تماماً اما تقریباً شروع به تعامل با یکدیگر کرده و برحقوق مشترک خود تأکید میکنند. هرچند که تحقیقات میدانی رسمیای درباره وضعیت کارگران دگرباش و رنگینکمانی در ایران منتشر نشده اما برخی پژوهشهای سازمانی و آکادمیک محدود صورت گرفته نشانگر تراجنسیتیستیزی، همجنسگراستیزی، دوجنسگراستیزی و ستیزها و هراسهای اجتماعی از این دست است.
همانطور که چیزی غریب و دور از ذهن نیست که دگرباشستیزی و رنگینکمانیستیزی هیچ ارتباط مستقیم یا معکوسی با قشر و طبقه اجتماعی افراد ندارد، به همان اندازه هم میتوان در جایگاه فرودست قرار گرفتن را محرکی برای یافتن اشتراکات دانست، اشتراکاتی که میتواند به افزایش آستانه تحمل افراد از تفاوتها شخصی و اجتماعی بیانجامد و قطعاً مستلزم تعامل گروهی و افزایش شناختهاست. در جامعه ایران، عدم وجود چنین آزادیهایی برای دگرباشان و رنگینکمانیها، شرایط را سختتر و دچار گرهخوردگی بیشتر کرده است. متأسفانه نبود آمار و ارقام دقیقی که نهادهای مربوط در ایران منتشر کنند یا نهادهای خصوصی و انجمنها اجازه کار و انتشار نتایجشان را داشته باشند موجب میشود تا نتوانیم با افزودن بعد کمی به ادعاهایمان، شرایط فعلی کارگر کوییر ایرانی را توصیف کرده و به ارائه راهکارها و راه حلهای مناسب بپردازیم. برای مثال انجمن روانشناسی آمریکا طی مطالعهای اعلام کرد که مردان همجنسگرا در این کشور ۳۲ درصد کمتر از مردان دگرجنسگرا درآمد دارند. این در حالی است که در ایران آماری از چنین مواردی در دست نیست. به عنوان نتیجهگیری اگر بخواهیم وضعیت دگرباشان و رنگینکمانیهای ایران را با کشورهایی چون آمریکا مقایسه کنیم، به این نتیجه میرسیم که اصولاً تنها شاید بتوان مسئله همکاری این دو جنبش و موانع و معضلات پیش روی آن را مورد بررسی و مقایسه قرار داد، چرا که نه با ساختاری مشابه با ایران و کشورهای مشابهش روبهروییم و نه دارای تاریخ مشترک در باب جنبش و حقوق دگرباشان و رنگینکمانیها هستیم.
بنابراین اشاره به چند نکته میتواند جمعبندی لازم را درباره شرایط ایران حول محور چنین موضوعی به دست دهد: نخست این که همچون بستر اجتماعی دیگر کشورها، چه توسعه یافته و مدرن و چه در حال توسعه، چه دارای سیستم سیاسی جدا از مذهب و چه دارای سیستم سیاسی آمیخته به نهاد مذهب، مشاهده میکنیم که همچنان در درون اجتماع دگرباشان و رنگینکمانیها با تبعیضها، نادیدهانگاریها و انکارهای فراوان از داخل این اجتماع نیز روبهرو هستیم. مثال دوجنسگراستیزی در جامعه ایران و در میان اجتماع ایرانیها، نمونه بارز چنین تبعیضی درونیای است. دوجنسگرایان به عنوان بخشی عظیم از این اجتماع، همواره هم از بیرون و هم از درون از کلیشههای تبعیضآمیزی در رنج بودهاند، کلیشههایی چون عدم ثبات، ابهام و غیره. غیر قابل انکار است که قرار گرفتن در یک قالب مبتلا به چند لایه از تبعیض، شرایط سختتری را برای برخی گروههای درون این اجتماع فراهم میآورد. در حالی که میتوان مشاهده کرد که جامعه دانشگاهی و فعالان حقوق بشر ایرانی به تازگی به مسئله تبعیض علیه دگرباشان و رنگینکمانیها در محیط کار پرداختهاند، اما هنوز آن چنان که باید و شاید دیگر گروههای این اجتماع همچون غیرتکجنسگرایان، میانجنسیها، کوییرها و غیره به اندازه لزبینها، گیها و تراجنسیتیها مورد توجه نبودهاند.
در مقاله الیزابت کینگ نیز که در ادامه خواهد آمد ، اشارهای به دوجنسگرایان نشده و این گروه گسترده از اجتماع دگرباشان و رنگینکمانیها در این مقاله به کلی حذف شدهاند. این نادیدهانگاری حتی در مقالهای که به بررسی جنبشهای چندوجهی پرداخته و با نگاهی متقاطع و میانمفهومی به بررسی همکاری جنبش کارگری و جنبش کوییر میپردازد، خود، گویای این دوجنسگراستیزی در میان اجتماع دگرباش و رنگینکمانی است. همانطور که اشاره شد به لطف فضای مجازی و شبکههای اجتماعیای که امکان ارتباطگیری دگرباشان و رنگینکمانیهای ایرانی را در دهههای گذشته فراهم آورد، همجنسگرایان بیش از دیگر گروهها توانستند خود را به جامعه بشناسانند، تحقیقات و پِژوهشهایی، هرچند اندک، درباره مسائل این افراد در محیط کاری انجام شده است اما صرفاً نمونههای آماری این اجتماع گسترده از دو دسته لزبینها و گیها انتخاب شده و دوجنسگرایان و دیگران در اختفاء ناخواسته قرار گرفتهاند.
به نظر میرسد که پیش از آن که برای حقوق مشترک با دیگر لایههای تحت تبعیض در جامعه اعلام موجودیت کرد، میباید و بهتر است نخست و یا همزمان به بررسی هرچه بیشتر این مسئله پرداخت که چرا هنوز در میان اجتماع دگرباش و رنگینکمانی ایرانی دچار تبعیض، گروهکشی و تحمیل تبعیض به دوجنسگرایان، همهجنسگرایان، غیرتکجنسگرایان، میانجنسیها، کوییرها، جنسیتسیالها، هیچجنسگراها و غیره هستیم.
در واقع، تلفیق خواستهای این لایه از اجتماع با دیگر گروههایی که تحت تبعیض زندگی میکنند همچون کارگران، زنان کارگر، کارگران گروههای نژادی و قومی به حاشیه رانده شده و غیره، مستلزم از بین بردن طبقهبندیهای درونگروهی است. این چنین باید بتوان گروه حاشیهنشینانی متمرکز تعریف کرد که بر حقوق خود در محیطهای کاری و مسائل مرتبط با آن، مباحثه، تأکید و آن را دنبال میکنند». پسیفیک استاندارد، الیزابت کینگ- در سالهای اخیر شاهد پیروزیهای متعدد جنبش حقوق دگرباشان و رنگینکمانیها بودهایم؛ در حالی که جنبش کارگری آمریکا متحمل شکستهای بسیار در سطوح ایالتی و ملی شده است. در واقع، هر دو جنبش در صدد دفاع از اقشاری یکسان بر آمدهاند- و همچنین به آن وابسته نیز بودهاند-. دفاع همهگیر از گروههای مختلف به این معنا نیست که دو گروه از دو لایه کاملا جدای جوامع تنها با درکی از آن که گروهی دیگر در شرایط تبعیضآمیز زندگی میکنند، اعلام همبستگی با آنها کرده، بلکه بدان معناست که گروههایی که از ستم و تبعیض مضاعف در رنجاند، خود عضوی از تک تک این گروهها هستند. بسیاری از همجنسگرایان، فقیر و از طبقه کارگرند و بسیاری از افراد جامعه دگرباش و رنگینکمانی مدتهاست که برای تحت حمایت قرار گرفتن در غیاب قانونگذاری حقوقی، بر حقوقی که اتحادیههایشان به دست آوردهاند، متکی بودهاند. اجتماع دگرباشان و رنگینکمانیها همواره قسمتی از جنبش گسترده کارگری بوده و پیشرفت در پیگیری حقوق آنها، اغلب و به طور مستقیم مرتبط با برابری در محیطهای شغلی بوده است، اما هنوز، همپوشانی حقوق همجنسگرایان و تراجنسیتیها و دغدغههای طبقه کارگر منجر به همکاری کاملاً متقابل نشده و ظرفیت فراوانی برای فعالان حوزههای متقاطع این چنینی به منظور همکاری بهتر وجود دارد.
میریم فرانک، یکی از اساتید به تازگی بازنشسته شده تاریخ فرهنگی از دانشگاه نیویورک و نویسنده کتاب "آشکار دربیرون از اتحادیه: تاریخ کارگری آمریکای کوییر" (Out in the Union: A Labor History of Queer America) به مجله پسیفیک استاندارد (Pacific Standard) میگوید که دگرباشان و رنگینکمانیها همواره بخشی از اجتماعات کارگری بودهاند و متقابلاً هم یکدیگر را پشتیبانی کردهاند. اگرچه شواهد نشان میدهد که تاریخ به رسمیت شناختن دگرباشان و رنگینکمانیها در مباحث حمایتی مربوط به کار، به اوایل جنبش کارگری باز میگردد، اما فرانک باور دارد که ارتباط نزدیک این دو در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی شکل گرفته و به گفته وی، در این برهه زمانی بود که افراد دگرباش و رنگینکمانی شروع به آشکارسازی هرچه بیشتر خود در محیطهای کاری و اتحادیههای خود کردند. در سالهای ۱۹۸۴ و ۸۵، هنگامی که معدنچیان زغالسنگ بریتانیا دست به اعتصاب زدند، همجنسگرایان با آنها اعلام همبستگی کرده و صنف "لزبینها و گیها از معدنچیان حمایت میکنند" (Lesbians and Gays Support Miners) را تشکیل دادند و از این طریق، ۱۱ هزار پوند (برابر با ۴۴۱۷۳ دلار امروز) برای حمایت از آنان جمعآوری کردند. همجنسگرایان همچنین در یک دوره ده ساله اعتصاب فدراسیون آمریکایی کار و کنگره سازمانهای صنعتی در کمپانی کورس (Coors) که نیویورک تایمز به آن لقب "ضداتحادیهای خشونتآمیز" داده بود، به اجتماعات تیرهپوستان، لاتینتبارها و فمینیستها پیوستند. اعتصاب در سال ۱۹۷۷ شروع شد و تأثیرات کلانی روی این کمپانی گذاشت؛ تایمز گزارش کرد که سود سالانه این کمپانی، تنها بین سالهای۱۹۷۷ تا ۱۹۸۴، ۲۳ میلیون دلار (از ۶۷.۷ به ۴۴.۷ میلیون دلار) کاهش پیدا کرد.
به واقع، کمپانی هرگز نمیتوانست بدون کارگران اقلیتش به کار خود ادامه دهد و پس از آن که این کمپانی بر سر بسیاری از مسائل از جمله برگزاری رأیگیری در رهبری اتحادیه در زمینه فروش مشروبات الکلی به توافق رسید، اعتصابات نیز پایان یافت. البته جنبش کارگری شبیه چادری بزرگ است که اجزای اصلیاش همیشه درباره مسائل کارگران ترنس و کوییر دغدغهمند نبودهاند. در سال ۱۹۷۲جورج مانی، رئیس AFL-CIO و یک شخصیت کلیدی در جنبش حقوق کارگری، تلاشهایی را به منظور پایهگذاری و تضمین حقوق همجنسگرایان در برنامه کاری حزب دموکرات انجام داد. درست در سال گذشته، یک افسر پلیس همجنسگرا در هونولولو، هاوایی، از رئیس اتحادیه خود در سال ۲۰۱۳ نقل کرد که که "شما باید اول من را بکشید" قبل از این که قوانین ازدواج افراد همجنس اجرایی شود. علیرغم این تقسیمبندیها، جنبش کارگری و مبارزه برای حقوق همجنسگرایان ثابت کردهاند که دارای منافع متقابل هستند. در نهایت نیز، بسیاری از حقوقی که برای مدت طولانی از کوییرها سلب شده، روی توانایی کار بدون مواجهه با تبعیض و برخورداری خانوادههایشان از مزایای کامل تمرکز داشته است این مجموعه مباحث دارای همپوشانی را میتوان در دو سیاست مهم اخیر پیدا کرد.
در ابتدا تصویب کمیسیون فرصت اشتغال برابر را در سال ۲۰۱۶به یاد آورید که موجب رفع تبعیض علیه کارگران همجنسگرا شد. این تصویب از آن جهت حائز اهمیت بود که موجب حمایت برابر برای همجنسگرایان در محیط کار شد؛ پیروزیای برای حقوق دگرباشان و کارگران.
قانونی کردن ازدواج افراد همجنس در سطح فدرال نیز مسلماً یکی از مهمترین احکام حقوق مدنی در سالهای اخیر بوده که از سوی اتحادیههای کارگری گسترده و متعدد موردحمایت قرار گرفته است. در سال ۲۰۱۲، جو هانسن که بعد، رییس اتحادیه بینالمللی کارگران بازرگانی و مواد غذایی شد، طی بیانیهای اعلام کرد که "برابری در ازدواج یک مسئله مرتبط با عدالت اقتصادی و اجتماعی است که آن را به مسئلهای مهم برای اتحادیه تبدیل میکند".
چندین اتحادیه دیگر، از جمله AFL-CIO و اتحادیه بین المللی خدمات کارگری نیز اظهارات مشابهی را مطرح کردند. تصمیم دادگاه عالی ایالات متحده در سال ۲۰۱۵ در راستای قانونی کردن ازدواج افراد همجنس، پیروزی چشمگیری برای کوییرهای طبقه کارگر بود. قانون ازدواج افراد همجنس، نه تنها فرصتی برای ازدواج زوجهای همجنس فراهم کرد، بلکه به آنها این امکان را داد تا بتوانند همسران خود را نیز تحت بیمههای درمانی درآورند. در آمریکا اگرچه قانونی بودن ازدواج افراد همجنس به این زوجها این اجازه را داد تا به مزایای بیشتری در محیط کار دسترسی پیدا کنند، اما طبقه کارگر عمدتاً از روایت جریان اصلی برابری ازدواج غایب ماند. در همین زمینه، کمپین حقوق بشر (Human Rights Campaign) که در پیشبرد اهداف و احقاق برابری در ازدواج نقش مهمی ایفا کرده است، به دلیل غفلت از نگرانیها و دغدغههای کوییرهای طبقه کارگر مورد انتقاد بسیار قرار گرفته است. پس از آن که این کمپین، جایزه گلدمن سش (Goldman Sache) را به همراه جایزه مشارکت در برابری (Corporate Equality) در سال ۲۰۱۲ از آن خود کرد، بخش نظارت نشریه هاروارد کریمسون (Harvard Crimson) به انتقاد از این انتخاب پرداخت و تصریح کرد که این کمپین به محافظهکاران از جمله میت رامنی، که با ازدواج و فرزندپذیری زوجهای همجنس مخالفت کرده، کمک کرده است. مبارزه برای حقوق دگرباشان و رنگینکمانیها، افسوس که همیشه به معنای بیعتی محکم با کوییرهای کارگرنیست. به گفته Pride at Work، انجمنی غیرانتفاعی که بازتاب دهنده نظرات نمایندگان اتحادیههای مختلف دگرباش و رنگینکمانی است، هیچ یک از این حمایت های چشمگیر لزوماً به ترنسها که آنها هم از اعضای اتحادیهها بوده و سه برابر بیشتر از افراد همان-جنسیتی (Cisgender) به بیکاری و چهار برابر بیشتر به فقر مبتلا هستند، اختصاص داده نشده است. ترنسها، به ویژه ترنسهای رنگینپوست، در میان اقلیتها کمتر مورد حمایت قرار گرفته و آسیبپذیرترین اقلیت اجتماعی در میان مردم هستند، اما از دهه ۱۹۸۰به بعد حقوق ترنسها نیز مورد حمایت بیشتر قرار گرفته است. در کتاب بیرون از اتحادیه، فرانک داستان یک کارگر ترنس در یک فروشگاه لباسشویی صنعتی را نقل میکند که پس از انجام عمل جراحی تطبیق جنسیت، در محیط کار مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. وی این مسئله را برای اتحادیه مرتبط خود مطرح کرد که موجب شد تا این مشکل در محیط کار برطرف شده و در ادامه نیز منجر به ذکر حقوق افراد ترنس در برخورداری از حمایت و پشتیبانی در قرارداد مشترک کارگران پارچه و البسه در سال ۱۹۸۰ شود. در حال حاضر، در ۳۳ ایالت آمریکا، قراردادهای صنفی تنها مرجع حمایت و حفاظت از شما در برابر تبعیض هستند، اگر ترنساید.
موفقیت های جنبش حقوق دگرباشان و رنگینکمانیها در چند سال گذشته همراه با تقابلی تقریبی با موفقیت کندتر سیاستهای گستردهتر کاری بوده است. در حالی که حقوق دگرباشان و افراد رنگینکمانی-به ویژه درباره برابری ازدواج- به عنوان جایگاهی بالفعل برای سیاستمداران لیبرال و حتی متمایل به حمایت از برخی از جمهوریخواهان در آمد، سایر دغدغههای کارگری به صورت مشابهی از سوی هیچکدام از این طرفین مورد حمایت قرار نگرفت. برای مثال، کمپین افزایش حداقل دستمزد فدرال به ۱۵دلار، تنها اخیراً به یک قسمت عمده برنامه کاری دموکراتها تبدیل شده است.
بر اساس آمارهای مرکز تحقیقات پیو (Pew)، امروزه ۶۲ درصد آمریکاییها از برابری ازدواج حمایت میکنند و گزارشهای هاف پست نیز نشان میدهد که ۴۸ درصد آنان حامی حداقل حقوق ۱۵ دلاریاند. طبق گفته پیو در سال ۲۰۱۶، ۵۱ درصد از آمریکاییها موافق بودند که ترنسها باید بتوانند از توالتهایی که مناسب جنسیتشان میدانند، استفاده کنند. علیرغم افزایش محبوبیت مسائل مربوط به دگرباشان و رنگینکمانیها و کارگران در میان مردم آمریکا، سیستم قانونگذاری همچنان در نبردی تند و تیز با این موضوعات قرار دارد. این مقاومت در برابر همجنسگرایان طبقه کارگر و حقوق ترنسها به روشنی مشخص میسازد که چرا کنگره همواره نتوانسته است قانون اشتغال غیرتبعیضآمیز را به تصویب برساند. این لایحه از زمانی که برای اولین بار در سال ۱۹۹۴ مطرح شد، دچار تغییرات بسیاری شده است-چندین بار ترنسها از آن بیرون گذاشته شده و دوباره شامل آن شدهاند- و توسط هر کنگره یا به کلی کنار گذاشته شده یا رأی نیاورده است. این لایحه همواره بیشتر مورد پسند دموکراتها بوده است تا جمهوریخواهان که معمولاً مقاومت و مخالفت بیشتری در گسترش حقوق کار و دگرباشان و رنگینکمانیها دارند. در حال حاضر، مسائل این چنینی تقریبا در تمام بخشهای حاشیه ای جامعه، در دولت ترامپ با مقاومت چشمگیر روبهروست. دیویس می گوید، در دوران ترامپ، بزرگترین مانع در دستیابی به حقوق کوییرهای طبقه کارگر، مایک پنس است. معاون فعلی رئیس جمهور آمریکا به سبب حمایت از قوانین ضد همجنسگرایان هنگامی که فرماندار ایالت ایندیانا بود، در مظن اتهام قرار داشت؛ وی همچنین به ضدیتش با اتحادیهها نیز معروف است. به همین سبب است که گفته میشود که تا زمانی که دونالد ترامپ و مایکل پنس در کاخ سفید هستند، هیچ کس انتظار اصلاحات در حوزه حقوق کارگری و دگرباش و رنگینکمانی را ندارد.
اگرچه دولت ترامپ چالشهای جدید و یا سابقهداری را پیش روی حقوق کارگران دگرباش و رنگینکمانی گذاشته، اما دیویس توضیح می دهد که به لحاظ فرهنگی، پیشرفتهای زیادی را در محیطهای شغلی شاهد بودهایم. در سالهای اخیر نه تنها سیاستهای مهمی در پیش گرفته شدهاند، بلکه عامه مردم نیز به تدریج با مسائلی چون قانون اشتغال غیر تبعیضآمیز (ENDA) و حداقل دستمزد بالاتر آشنا شدهاند. دگرباشان و رنگینکمانیهای طبقه کارگر و حامیان آنها همچنان گروههای حقوق رنگینکمانی را ترغیب میکنند تا بیشتر پیگیر نیازها و مسائل مختص و منحصر به فرد خود باشند. همانطور که دیویس میگوید: "هیچ طبقه کارگری بدون اجتماع دگرباش و رنگینکمانی و تمام دیگر گروههای حاشیه وجود ندارد. این، چیستی سازماندهی نیروی کار است: قدرتبخشی به حاشیهنشینان".
نمایش
کلیه نظرات پس از بررسی و تایید مدیر وبسایت، بهصورت عمومی منتشر میشوند