«من اولین فرد دوجنسگرایی بودم که درخواست پناهندگیام در آمریکا پذیرفته شد»
«من اولین فرد دوجنسگرایی بودم که درخواست پناهندگیام در آمریکا پذیرفته شد»داستان یک "اولین نفر" به مناسبت هفته مشاهدهپذیری
آفیا کومار، گلادـ به مدت بیش از ده سال در هند، نیویورک و حالا در بوستون در کار سازماندهی جوامع بودهام. یک ماه پس از آغاز فعالیتم، آزار و اذیت، تعقیب و تهدید کردن من به دلیل کاری که انجام میدادم شروع شد. این اتفاق به مدت شش سال ادامه پیدا کرد و به مرور بدتر و شدیدتر شد. من خودم را بسیار خوششانس میدانم که به امکاناتی برای رسیدن به اینجا و پس از آن درخواست پناهندگی دسترسی داشتم. حقیقت این است که تعداد زیادی از پناهجویان حتی امکانات خروج از موقعیت خطرناک را ندارند. بهدست آوردن پول برای هزینه بلیت هواپیما و فرایند تقاضای ویزا سخت است، گرفتن ویزای آمریکا سختتر. بعد به محض اینکه آن ویزا و بلیت را میگیرید به مقداری پول برای وقتی که به اینجا میرسید احتیاج دارید. به محضی که به اینجا میرسید باید جایی برای زندگی پیدا کنید، در حالی که [همزمان] دارید یاد میگیرید که کارها چطور انجام میشوند، تقاضای پناهندگی کنید و بعد تا زمانی که پناهندگی بگیرید از خود حمایت کنید. این فرایند میتواند یک تا سه سال طول بکشد و تازه بعد از اینکه تقاضای خود را ثبت کردید، شش ماه طول میکشد تا واجد شرایط دریافت اجازه کار شوید.
برای مدت ۱۸۰ روز باید به فکر راهحلی باشید و از آنجایی که هیچ کمکهزینهای برای سازمانهای غیرانتفاعی برای حمایت از متقاضیان پناهندگی وجود ندارد (پولی برای آنهایی که پناهندگیشان را گرفتهاند وجود دارد- که موضوعی متفاوت است) هیچکس واقعاْ نمیخواهد ما را حمایت کند، یا آنهایی که دوست دارند حمایت کنند همیشه امنترین انتخابها نیستند.
وقتی من فرایند پناهندگیام را شروع کردم در ذهن خودم هیچ شکی نداشتم که باید به عنوان یک دوجنسگرا برای پناهندگی اقدام کنم. بنا بر همان کاری که ما امروز انجام میدهیم من در گوگل کلیدواژه « پناهندگی دوجنسگرا» را جستوجو کردم. آن موقع نتایج صفحهای که بالا آمد نشان داد که تقاضاهای پناهندگی با ادعای دوجنسگرا بودن شکست خورده است و حتی آدرسی به وبسایت یک سازمان مهاجرتی وجود داشت که نوشته بود تقاضای پناهندگی (پناهجویی) بهعنوان یک دوجنسگرا ایده بدی است. همه مطالبی که در اینترنت پیدا میکردم به من گفت که بهعنوان یک دوجنسگرا تقاضای پناهندگی نکنم، بلکه به عنوان یک شخص همجنسگرا این کار را انجام دهم. قبلاً توسط روزنامهنگارهای هیجانزده و همینطور مردمی که فکر میکردند بیشتر از آنچه که من از هویت خودم میدانم درباره من اطلاع دارند بهاشتباه برچسب «زن همجنسگرا» خورده بودم، اما اینبار قضیه متفاوت بود.
بعد از اینکه خانهام را که بهخاطر هویتام ناامن شده بوده ترک کرده بودم، نمیتوانستم در مورد خودم به خودم دروغ بگویم.
حتی وکیلم از من خواست که بهعنوان یک همجنسگرای زن بهدنبال پناهندگی باشم، چون این کار میتوانست «شانس من را افزایش دهد»- انگار این چیزی بود که من میتوانستم انتخاب کنم . فرضیه اشتباهی که امروزه قاضیها دارند این است که به عنوان یک فرد دوجنسگرا شما میتوانید انتخاب کنید که با کسی از جنس مخالفتان در رابطه باشید و به عنوان یک دگرجنسگرا زندگی کنید و از این جهت در کشور خودتان در امنیت باشید. آنها فرض میکنند که ما میتوانیم انتخاب کنیم که جذب چه کسی بشویم، که هویتهای ما بستگی به آدمهایی دارد که عاشقشان میشویم و زمانی که در رابطهای باشیم که به نظر دگرجنسگرایانه میآید، دوجنسگرا بودن را متوقف میکنیم. من یکی از معدود افرادی بودم که توانست بر چیزی که میخواست پافشاری کند و صدایش شنیده شود. من داستانهای زیادی در این باره شنیده بودم که افراد این امکان را نداشتند.
متأسفانه متقاضیان پناهندگی دوجنسگرا که به عنوان همجنسگرای مرد یا همجنسگرای زن پناهندگی میگیرند مجبور میشوند که دوباره بهترین بخش از خودشان را پنهان کنند چون اینکه خودشان باشند آنها را در خطر از دست دادن همهچیز قرار میدهد. آیا در وحله اول ما به همین خاطر تقاضای پناهندگی نمیکنیم؟
چهار سال گذشته سخت و البته پربار بوده است. من بعد از یک سال نداشتن تختخوابی برای خودم، در زیرزمین خانه فردی دیگری زندگی کردم و بعد به مرحلهای رسیدم که اتاق خودم را در خانه خودم داشته باشم. نمیتوانستم زندگی معمولی داشته باشم، چون دچار اضطراب بعد از فروپاشی روانی شده بودم. در تختخواب میماندم در حالی که نمیتوانستم حرکت فیزیکی داشته باشم چون آنقدر از افسردگی ضعیف شده بودم که همین که بلند میشدم چشمهایم سیاهی میرفتند. خیلی ضعیف بودم و بدنم نمیتوانست به فعالیت ادامه بدهد. به مدت دو هفته با ۲۰ دلار هزینه غذا خوردنم را پرداخت کردم تا اینکه کاملاْ بیپول شدم. مجبور بودم پول قرض کنم، بدون اینکه مطمئن باشم میتوانم پول را برگردانم یا نه. من حتی گاهی این شانس را داشتهام که آدمهایی پیدا کنم که میتوانستند و ممکن بود به من کمک کنند، من خوششانس بودهام که کاری پیدا کردم که بابت آن حقوق میگرفتم. من آدمهایی را [در کنارم] داشتهام که به من کمک کردهاند تا بفهمم مشکل سلامتیام از کجاست و من را به مراکز مراقبتهای بهداشتی بردهاند که امکاناتی را برای سلامتی من مهیا کرد. من آدمهایی را [در کنارم] داشتهام که بی قید و شرط من را دوست دارند و از من حمایت کردهاند. زندگیهای ما در خطر است. من شما را تشویق میکنم که کلیدواژه «تقاضای پناهندگی برای دوجنسگرایان» یا «پناهجوی دوجنسگرا» را جستوجو کنید. داستانهایی که بالا میآیند ناامیدکننده و ترسناک هستند. تا زمانی که این تغییرات اتفاق بیافتند امیدوارم که برای حرف زدن راجع به این موضوع همراهم شوید و مهمتر از آن همراه کسانی از ما شوید که با پیوستن به این گفتوگوها و از بینبردن افسانهها در مورد هویتمان درباره حقیقت دوجنسگرایی صحبت میکنند. تغییر از شما شروع میشود و من از شما میخواهم که در تیم ما باشید.
آفیا کومار یک تسهیلگر کارگاه و آموزش دهنده جوانان است و در زمینه شکلدهی به اجتماعات، توسعه سازمانی، سخنرانی عمومی، شبکهسازی، آموزش و تسهیلگری، جذب سرمایه و سازماندهی رویدادها تجربه دارد. یک مبارز، یک بازمانده و صدایی که صریح بودن و همهگیر بودن را یادآوری میکند. هدف آفیا توانمند کردن یک نسل برای تغییر است. آفیا در حال حاضر QSAC سازمان دگرباش و رنگینکمانی آسیای جنوبی (Queer South Asian Collective) برای جامعه LGBTQIA آسیای جنوبی در بوستون را اداره میکند. او اولین پناهنده دوجنسگرای شناخته شده است و علاوه بر کارش با QSAC او در زمینه دفاع از پناهندگی دوجنسگراها با NQAPIA ( سازمان حمایت از کوئیرهای آسیا، آسیای جنوبی، آسیای جنوب شرقی و آسیای نزدیک به اقیانوس آرام) کار میکند تا پیشداوریهای منفی درباره مهاجرت دوجنسگراها را از بین ببرد. هدف او از کاری که انجام میدهد این است که مفاهیم جنسیت و تمایلات جنسی را استمعارزدایی کند و مفاهیم مردانگی را به صورتی که سالم، امن، قاطع، مهربان و زیباست دوباره از آن خود کند.
نمایش
کلیه نظرات پس از بررسی و تایید مدیر وبسایت، بهصورت عمومی منتشر میشوند