دگرجنسگراهنجاری چیست؟ و چطور در فمنیسم شما بروز پیدا میکند؟
دگرجنسگراهنجاری سیستمی است برای هنجارمند کردن رفتارها و انتظارات اجتماعیای که با پیشفرضهایی دگرجنسگراهنجارمند و تبعیت از یک تقسیمبندی محکم و دوتایی جنسیت گره خورده است.
نویسنده: کریس نِلسون (Kris Nelson)، فمنیسم روزمره (Everyday Feminism)- دگرجنسگراهنجاری. این یک واژه طولانی و علمی است اما اخیراً راه خودش را در مکالمههای عمومی باز کرده است و مثل دیگر واژههای تخصصی زیادی که پیرامون تئوری کوئیر را گرفتهاند، درک کامل این مفهوم کمی دشوار است. اما هنگام تشریح دنیای پیرامونمان در راستای هدف خیلی مهمی به کار میرود. دلیل آن این است که این واژه به چیزی اشاره میکند که برای فهم مسائل فمنیستی و کوئیر عمیقاً مهم هستند- به همین دلیل ارزشش را دارد که برای افرادی که هنوز با آن راحت نیستند تجزیه و تحلیل شود.
فهم دگرجنسگراهنجاری بهویژه هنگامی اهمیت مییابد که شما در حال زندگی در تضاد با انتظارات یک جامعه دگرجنسگراهنجار باشید.
کوئیرها، ترنسها و رنگینپوستها ذاتاً خارج از انتظارهای دگرجنسگراهنجاری هستند. در نتیجه دانستن شیوههای شناخت این فشارهای اجتماعی تحت عنوان «دگرجنسگراهنجاری» روش فوقالعادهای است برای فهم اینکه چرا حس میکنید «خارج» از بخشهای خاصی از جامعه قرار گرفتهاید. بهعلاوه، هنگامی که قانونها را میدانید، شکستنشان خیلی سرگرمکنندهتر میشود.
خب، وقتی میگویم «دگرجنسگراهنجاری» منظورم چیست؟
فکر کنید شما یک زن هستید، بیرون از خانه و در یک بار با دوستان زن دیگر نشستهاید. یکی از دوستانتان پسری جذاب را میبیند اما برای برداشتن قدم اول جهت آشنایی تعلل میکند چون فکر میکند که با این کار ممکن است پسر از او زده شود. ما اینطور اجتماعی شدهایم و باور داریم که زنها نباید به این شکل سمت مردها بروند. با این کار ممکن است درمانده بهنظر بیایند. این دگرجنسگراهنجاری است. وقتی او بالاخره جسارت بهخرج میدهد که برود و با پسر صحبت کند، پسر شروع میکند به استفاده از اسمهایی کودکانه (مثل: عسل، کوچولو و دلبر) که اگر هر دو با آن موافق باشند ایرادی ندارد اما پسر فرض را بر این میگذارد که دختر مشکلی با این اسمها ندارد. این دگرجنسگراهنجاری است. وقتی دختر از این اسمها احساس ناراحتی میکند، از جایش بلند میشود و آنجا را ترک میکند. اما پسر همچین چیزی میگوید: «اوه، بیخیال! زنها خیلی حساس هستند. مشکلت چیست؟» این دگرجنسگراهنجاری است.
پس دگرجنسگراهنجاری سیستمی است برای هنجارمند کردن رفتارها و انتظارات اجتماعیای که با پیشفرضهایی دگرجنسگراهنجارمند و تبعیت از یک تقسیمبندی محکم و دوتایی جنسیت گره خورده است.
در حالی که ممکن است توضیح آن مبهم و سخت بهنظر برسد، به محض اینکه شروع به شناخت دگرجنسگراهنجاری کنید، آن را همهجا خواهید دید. برای کمک در جهت شناخت آن، بیایید درباره این چهار روشی صحبت کنیم که [دگرجنسگراهنجاری] خود را در زندگی شما و در فمینیسم شما بروز میدهد.
۱. دوتایی جنسیتی
دوتایی جنسیتی برای توصیف شیوهای استفاده میشود که فقط دو جنسیت را بهرسمیت میشناسند. به زبان سادهتر،
دوتایی جنسیتی فقط وجود مردان و زنان (و پسران و دختران) را تصدیق میکند- و نه چیز دیگر.
و دوتایی جنسیتی برای یک سیستم دگرجنسگراهنجار ضروری است. چرا که خلق دو چیز متضاد، [یا] ظاهراً [همان] دو جنسیت کاملاً جدا از هم است که باعث بقای دگرجنسگراهنجاری میشود. وقتی یک تقسیمبندی جنسیتی سفت و سخت (مردان در مقابل زنان) دارید، گفتن اینکه مردان برای کنترل حوزه عمومی (مثل سیاست یا تجارت) تواناترند و زنان بیشتر برای حوزه خصوصی (مثل پرورش فرزندان، غذا پختن و تمیزکاری)، خیلی سادهتر است. اما هنگامی که پای خود را بیرون از این تقسیمبندی دوتایی میگذارید، پذیرفتن این سلسلهمراتب بهعنوان «هنجار» کار دشواری است. به این ترتیب، از دوتایی جنسیتی مثل بشقاب پذیراییای استفاده میشود که همه انتظارات جنسیتیای که دگرجنسگراهنجاری از ما میخواهد در آن جا گرفتهاند. در این روش، قرار گرفتن در یک سر دوتایی جنسیتی یا سر دیگر (و اجرای «مناسب» آن جنسیتها) استانداردی است که افراد کوئیر و افرادی از فرهنگهایی که این تقسیمبندی دوتایی را بهرسمیت نمیشناسند، در رسیدن به آن شکست میخورند.
شما با قرار نگرفتن در تقسیمبندی دوتایی یا حتی سادهتر از آن با اجرای جنسیت به روشی که در هیچیک از دو دستهی محکم «مرد» یا «زن» نمیگنجد (و این فرض که «مردانگی» فقط باید از اولی (مرد) و «زنانگی» فقط باید از دومی (زن) سر بزند)، از این استاندارد دگرجنسگراهنجار عدول میکنید.
بهعنوان مثال، من نخواهم توانست این انتظار دگرجنسگراهنجارمند را برآورده کنم فقط به این خاطر که در تقسیمبندی دوتایی قرار نمیگیرم. و این [موضوع] مشخصاً خود را به روشهای گوناگونی نشان میدهد: من جنسیتی که در زمان تولد برایم تعیینشده بود را نمیپذیرم. من جنسیتی دارم فراتر از «پسر» یا «دختر»، که به خودیخود مفهوم تقسیمبندی دوتایی جنسیت را در هم میشکند. بهعلاوه، من با نتراشیدن موهای پاهایم، تراشیدن موهای سرم و نداشتن علاقه جنسی یا عاطفی به مردان و برنداشتن وسط ابروهایم و نتراشیدن موهای روی گردنم از جنسیتی که برایم تعیینشده عدول میکنم. تقسیمبندی دوتایی جنسیت فقط در خدمت تقویت دگرجنسگراهنجاری است. در نتیجه، وقتی میبینید مردم بر این ایده صحه میگذارند (که خُب همواره دورتادور شما را فراگرفته است)، یک مثال خیلی واضح از دگرجنسگراهنجاری برای خود دارید.
۲. نقشهای جنسیتی مردسالارانه
نقشهای جنسیتی مردسالارانه همه چیزهایی هستند که ما از مردان انتظار داریم فقط به این دلیل که مردو چیزهایی که از زنان توقع داریم، فقط به این دلیل که زن هستند. (و اگر در بخش قبلی خوب دقت کرده باشید، در اینجا متوجه میشوید که دوتایی جنسیتی در استانداردهای دگرجنسگراهنجار زیاد دیگری هم مثل این یکی نقش مهمی بازی میکند. چون ما نمیتوانیم انتظارات جنسیتی داشته باشیم مگر اینکه به وجود تقسیمبندی دوتایی جنسیتی تکیه کنیم!) برای مثال، این ایده که مردان ورزش دوست دارند و زنان دوست دارند به ناخنهایشان برسند (و اینکه زنان به ورزش علاقه ندارند و مردان نمیخواهند که به ناخنهایشان برسند) یک انتظار جنسیتی بر اساس دوتایی جنسیتی است. این ایده که پسرها کامیونها را دوست دارند و دخترها شاهزادهها را (و اینکه پسرها به شاهزادهها علاقه ندارند و دخترها به کامیونها) یک انتظار جنسیتی است. و بدتر از آن این است که شرکتهای اسباببازیسازی از این موضوع استفاده میکنند تا اسباببازیهای بیشتری بفروشند (اما بیشتر در این باره است که چطور سرمایهداری خود را با همه اینها وفق میدهد).
این انتظارها بخش زیادی از روشی را که به واسطه آن زندگی در جوامع تحت سلطه دگرجنسگرایی مثل جامعه ما شکل میگیرد، دیکته میکنند.
این پتوی رنگینی [صورتی/آبی] است که در بیمارستان روی شما میاندازند. این رشتهای است که دوست دارید در دانشگاه بخوانید. این فعالیتهای تفریحیای است که از آن لذت میبرید. مشکل این است که افراد بسیار کمی در مورد به پرسش گرفتن این استانداردها احساس نیاز میکنند، در نتیجه همینها بهعنوان چیزهایی که «هنجار» یا «طبیعی» هستند جلوه میکنند- ظاهراً بهعنوان «حقیقتی» عینی جایشان را در خودآگاه اجتماعیمان سفت و محکم میکنند. و این ذات دگرجنسگراهنجاری است- که این
چیزها کاملاً به هنجار تبدیل شدهاند، و باعث میشود که تمام چیزهایی که این انتظارات را برآورده نمیکنند بهعنوان «غیرهنجار» یا «غیرطبیعی» معرفی شوند.
این انتظارات همچنین اینکه چگونه با دیگران تعامل میکنید (یا اینکه توقع میرود تعامل کنید) را دیکته میکنند. این «نمایشنامهها»ی تعاملات اجتماعی بهشدت به اینکه شما یک مرد هستید یا یک زن و با یک مرد در رابطه هستید یا با یک زن تکیه میکنند (دوباره آن دوتایی جنسیتی کوچک و مزاحم). دگرجنسگراهنجاری چیزی است که به شما میگوید چه کسی موظف است وقتی بیرون میروید پول شام را بدهد و هنگامی که خانهاید چه کسی باید غذا را بپزد. به شما میگوید که مردان موظفاند بیشترین پول را دربیاورند و بر اینکه چه کسی استخدام بشود و چقدر پول بگیرد تأثیر میگذارد. به شما میگوید که مهم نیست چقدر عاشق یارتان هستید. شما «هرگز زنان را درک نخواهید کرد» یا هرگز «مردان را درک نخواهید کرد.» (کسی مردهای مریخی و زنان ونوسی را یادش هست؟) به شما میگوید که زنان غر میزنند و مردان بیاحساس هستند.
سیستم دگرجنسگراهنجاری در این زمینه اطلاعرسانی میکند که ما چه انتظاراتی از مردها داریم و چه انتظاراتی از زنها- و هنگامی که ما آن رفتارها بر طبق آن اداره میکنیم آن سیستم را تقویت و ماندگار میکنیم.
از اینرو افراد کوئیر (مانند سایر کسانی که برای برآورده کردن این استانداردها تلاشی نمیکنند) با دور انداختن این نمایشنامه [نمایش] دگرجنسگراهنجاری را مختل میکنند.
۳. تکهمسری
در یک جامعه دگرجنسگراهنجار، روابط تحت یک سلسله مراتب موجودیت دارند. گیل رابین (Gayle Rubin) در نوشته خود «فکر کردن درباره رابطه جنسی: نوشتههایی در مورد یک نظریه رادیکال در زمینه سیاستهای سکسوالیته » این سلسلهمراتب را تحت «دایره روابط هنجار» شرح میدهد.
این دایره افراد طبقه متوسط و پولدار همانجنسیتی (غیرترنس) (۱) ، دگرجنسگرا، متأهل و زوجهای تکهمسری که میتوانند بچهدار شوند را در مرکز قرار میدهد.
این انتظار استانداردی است که همه روابط بزرگسالان در آن جا میگیرند و هر قدمی که دورتر از آن مرکز بردارید رابطه شما کمتر توسط یک جامعه دگرجنسگراهنجار ارزشمند تلقی میشود.
برای مثال، زوجهایی که ازدواج نکردهاند، تکهمسر و دگرجنسگرا هستند و نمیتوانند بچهدار شوند دوقدم دور از مرکز قرار میگیرند چون آنها نه ازدواج کردهاند و نه میتوانند رابطه جنسی منجر به باروری داشته باشند، که یک استاندارد است.
چندشریکی در رابطه چندنفریای که افراد کوئیر هستند، ازدواج نکردهاند و نمیتوانند بارور شوند چند قدم بیشتر از استاندارد دور میماند و این باعث میشود که این دست روابط در یک جامعه دگرجنسگرامحور کمتر و کمتر خوشایند باشند. این دقیقاً همان دلیلی است که «جنبشهای مدرن حقوق همجنسگرایان» از طریق ازدواج بهدنبال حقوقشان هستند تا در این سلسلهمراتب روابط با برآورده کردن انتظارات مشخص دگرجنسگراهنجاری به سطوح بالاتری دست یابند. از آنجایی که ازدواج بهعنوان یک نهاد و یک سلسلهمراتب از طریق دگرجنسگراهنجاری به میزان بالایی تبدیل به هنجار شده است، بیشتر افراد این واقعیت را به پرسش نمیگیرند که خیلی از حقوق از ما دور نگه داشته شدهاند و بهعنوان جایزه به کسانی داده میشوند که (میتوانند و انتخاب میکنند) خودشان را وفق دهند. به همین دلیل است که ازدواج همجنسها (۲) بهعنوان یک روش تماموکمال ترقیخواهانه برای بهدست آوردن حقوق دیده میشود. اما این حقوق به روشهای مشخصی هنوز برای کسانی که بیرون از دایره هنجارها قرار میگیرند نادیده گرفته میشوند (برای مثال، افراد کوئیر بیشتر به رابطه جنسیای که منجر به باروری نمیشود پیوند خوردهاند یا برقراری رابطه غیر-دگرجنسگرا).
تنها کسانی که از ازدواج همجنسها سود میکنند آنهایی هستند که در حال حاضر هم به هر حال در موقعیتی نزدیکتر به مرکز دایره هستند (مثلاً از طبقه متوسط و ثروتمند هستند، تکهمسر هستند و همانجنسیتی هستند (ترنس نیستند).
سیاستهای کوئیر که در برابر دگرجنسگراهنجاری مقاومت میکنند به جایش بهدنبال لغو حمایت قانونی دولتی از تکهمسری وخواستار فراگیری مزایایی که به زوجهای متأهل داده میشود به تمام افراد، بدون در نظر گرفتن وضعیت تأهلشان هستند. این نشان میدهد که دگرجنسگراهنجاری حتی در سیاستهایی که بهنظر فمنیستی میآیند هم خودش را بروز میدهد. ۴. برتری سفیدپوستان وقتی ما درباره دگرجنسگراهنجاری صحبت میکنیم، نیاز داریم بر روشهایی صحه بگذاریم که به وسیله آنها دگرجنسگراهنجاری نژادپرستانه میشود.
یعنی، یکی از اصلهای کلیدی دگرجنسگراهنجاری این است که استانداردهای سفیدپوستی را برآورده میکند.
هر نقش جنسیتی مردسالارانهای، تبدیل کردن دوتایی جنسیتی به هنجار، و نهاد قانونی تکهمسری (ازدواج) بهعنوان وسیلهای برای برتری سفیدپوستان (یا به بیانی دیگر بهعنوان وسیلهای برای سرکوب افراد رنگینپوست) استفادهشده است.
در این روش، دگرجنسگراهنجاری فعالانه با روشهایی که زندگی افراد رنگینپوست را بیارزش میکنند، به افراد سفیدپوست سود میرساند.
نگهداشتن مزایا بهعنوان زیرمجموعه تائیدیههای ازدواج طی تاریخ به دولتها اجازه داده است که مزایا را از سیاهپوستان و افراد رنگینپوست دیگری که اجازه نداشتند ازدواج کنند یا اینکه ازدواج یا روابطشان بهشکلی مشابه شناخته شود، دریغ کنند. دوتایی جنسیتی بهعنوان وسیله خشونت استعماری استفاده میشد و همچنان هم استفاده میشود، چرا که موجودیت هویتهای غیرسفیدپوست و هویتهایی که در دوتایی جنسیتی جای نمیگیرند را محو کرده و نادیده میگیرد. در حقیقت، تحمیل یک دوتایی جنسیتی اروپای غربی یک بخش اصلی از ازخودبیگانگی بوده و هست (اجبار افراد بومی به سازگاری با فرهنگ مردمی که سرزمینهایشان را استعمار میکنند). از سویی دیگر برتری مرد (بهویژه برتری مرد سفیدپوست) یک نیروی محرک اصلی در سرمایهداری و استعمار بوده و هست.
اما دشوار است که بدون دوتایی جنسیتی سرسختانه که قبلاً به آن اشاره کردم، افراد را در مورد سلطه مردانه متقاعد کنیم.
این دوتایی، موجب بخش بزرگی از خشونتی میشود که مهاجران توسط آن مردمی را تحقیر میکنند که سرزمینشان به استعمار درآمده و دگرجنسگراهنجاری را به یکی از برجستهترین برتریهای سفیدپوستان تبدیل میکند. (همه این جنسیتهای فوقالعادهای که در تقسیمبندی دوتایی قرار نمیگیرند را در اطراف دنیا ببینید که دوام آوردهاند و در برابر درک غربی از دوتایی جنسیتی مقامت میکنند.) حتی نقشهای جنسیتیای که ما برای بهاجرا درآوردنشان تحت فشار هستیم بر اساس ترسیم سفیدپوستانهای از جنسیت هستند. در حالی که از مردان سفیدپوست انتظار میرود نانآور و پولساز باشند، از مردهای سیاهپوست انتظار میرود که بزهکارانی تنبل و پدرانی غایب باشند و وقتی از زنان سفیدپوست انتظار میرود که بیگناه، سبکمغز و نیازمند به نگهداری باشند، از زنان سیاهپوست انتظار میرود که معتاد به رابطه جنسی، پر سر و صدا، مردانه و پوستکلفت باشند.
دگرجنسگراهنجاری به برتری سفیدپوستان گره خورده است، پس ما وقتی اولی را میپذیریم و تکرار میکنیم، دومی را پایدار میکنیم.به این ترتیب رنگینپوستها را در موقعیتی قرار میدهیم که هرگز نتوانند برنده بازیای باشند که برایشان تعیین کردهایم.
اگر میخواهیم با دگرجنسگراهنجاری بجنگیم، لازم است که آن را بهعنوان امری بسیار نژادپرستانه ببینیم و بفهمیم که هر نبرد واقعیای بر علیه دگرجنسگراهنجاری باید همچنین فعالانه بر علیه نژادپرستی باشد. *** اشکالی ندارد که حس کنید مقهور این واژههای طولانی و تخصصی شدهاید، اما وقتی چیزهایی مثل دگرجنسگراهنجاری فعالانه در زندگی شما و زندگی آنهایی که اطراف شما هستند نقش دارند، توانایی تشخیص آنها دارای اهمیت بالایی است. پس شروع کنید به جستوجوی روشهایی که در آنها رفتارها و ارتباطهایتان توسط دستان نامرئی دگرجنسگراهنجاری هدایت میشوند. چون به محض اینکه بتوانید تشخیصاش دهید میتوانید مقاومت در برابرش را شروع کنید.
کریس نسلون نویسنده همکار «فمنیسم روزمره» است. او یک وبلاگ پر از مطالب دنبالهدار رادیکال و کوتاه با مرکزیت موضوع کوئیر دارد که میتوانید در thequeertimes.tumblr.com بخوانیدشان و یک وبلاگ شعر که آدرس آن songswithoutlyrics.tumblr.com است. کریس همچنین یک فروشگاه آنلاین دارد به نام Spell-Bound که در آن جواهرات سیمی دستساز، آویزهای کریستال، کیفهای دستدوز تاروت و آونگ میفروشد. میتوانید از طریق آدرس ایمیل [email protected] و وبسایت trans-witch.tumblr.com با او در تماس باشید. (۱) همانجنسیتی فردی است که برخلاف افراد ترنس یا با هویت جنسیتی غیردوگانه، جنسیتی را که جامعه در آغاز تولد به او نسبت داده میپذیرد.
(۲) در متن اصلی از عبارت «ازدواج همجنسگراها» استفاده شده است، در حالیکه ازدواج دو همجنس محدود به ازدواج همجنسگراها نیست. بنابراین ما در این متن از عبارت «ازدواج همجنسها» استفاده میکنیم. در این مقاله که پیش از این توسط اداره کنندگان سایت دوجنسگرا نوشته شده است، میتوانید درباره دلایل ما برای استفاده از این عبارت بیشتر بخوانید: غیرهمجنسگرایان هم با همجنس خود ازدواج میکنند.
نمایش
کلیه نظرات پس از بررسی و تایید مدیر وبسایت، بهصورت عمومی منتشر میشوند