دگرجنسگراهنجاری و دگرجنسگرامحوری
در مقایسه با اصطلاح دگرجنسگراهنجاری میتوان گفت که دگرجنسگرامحوری یکی از نتایج و پیامدهای دگرجنسگراهنجاری است. سهراب فرنام ما کوییرها در زندگی روزمره خود، در احساسها و روابط خود، در تنهایی و اجتماع خود کم و بیش با پدیدههایی مواجه میشویم که برای بیان آنها کلماتی را نمییابیم، اما از آن جا که در جهان تنها نیستیم و هم ـ احساسهای ما در دیگر نقاط جهان تجربههای کم و بیش مشابهی را از سر گذرانده و فرصت بیان این احساسات و تجربهها را در قالب مفاهیم و واژگانی خاص داشتهاند، تأمل درباره این مفاهیم و واژگان میتواند فهم ما را از تجربههای خودمان عمیق تر کند و راه را برای بیان آنها هموارتر نماید. نتیجه این تاملات در آغاز برای مخاطبان ایرانی روشن نیست در این معنا که این تاملات ممکن است ما را به واژه سازی یکسان یا کاملاً متفاوتی برای بیان زیست جهان خودمان رهنمون کند، اما راه مشخص است یعنی فهم خودمان از طریق نگریستن به دیگری و زبان دیگری. در همین راستا نگارنده در این مقاله تلاش میکند دو مفهوم دگرجنسگراهنجاری (heteronormativity) و دگرجنسگرامحوری (heterosexism) را کندوکاو کند.
دگرجنسگراهنجاری اصطلاح دگرجنسگراهنجاری، همان طور که با نگاه به ترکیب این واژه یعنی «دگرجنسگرایی» و «هنجار» مشخص میشود، اشاره به هنجار دگرجنسگرایی دارد، اما این هنجار دقیقاً چیست؟ دگرجنسگراهنجاری بر نوعی هنجار یا فرض اجتماعی در غرب دلالت میکند که اغلب روابط جنسی در جامعه، دگرجنسگرا است. افزون بر این، واژه دگرجنسگراهنجاری نشان دهنده تسلط سازمانهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بر سکسوالیته است یعنی این سازمانها، هویتها، تجربهها و رژیمهای حقیقت و شناخت سکسوالیته و جنسیت را کنترل و هدایت میکنند. به لحاظ تاریخی میتوان گفت مایکل وارنر (Michael Warner) ، نظریه پرداز کوییر بود که برای نخستین بار واژه دگرجنسگراهنجاری را در سال ۱۹۹۱ و در مقدمه کتابش با عنوان ترس از سیاره کوییر به کار برد. او بیان کرد که بسیاری از مفاهیم جامعه شناختی دربردارنده مجموعه ناگفته و نانوشتهای از فرضهای دگرجنسگراهنجار هستند. قبل از واژه دگرجنسگراهنجاری، واژههای زیر به کار میرفتند: ۱) دگرجنسگرایی اجباری (Compulsory Heterosexuality) که آدرین ریچ (Adrienne Rich)، نظریهپرداز و شاعر فمینیست و لزبین، در سال ۱۹۸۰ وضع کرد، ۲) قرارداد دگرجنسگرا (heterosexual contract) که توسط مونیک ویتیگ (Monique Wittig) فمینیست وضع شد و ۳) ماتریکس دگرجنسگرا (The Heterosexual Matrix) که توسط جودیت باتلر (Judith Butler) نظریهپرداز جنسیت وضع شد [۱].
وجه مشترک همه این اصطلاحات این است که نشان میدهند چگونه افراد به لحاظ اجتماعی مجبور به مشارکت در دگرجنسگرایی میشوند یا به خاطر این مشارکت پاداش میگیرند. واژه دگرجنسگراهنجاری به طور ضمنی بیان میکند که هنجار برحسب عمل، هویت یا بیان جنسی تعیین میشود. به بیان دقیقتر، هنجار دگرجنسگرایی به این معنا است که شکلی از رابطه جنسی، عاطفی یا صمیمیت وجود دارد که هنجار تلقی میشود و هر کسی در جامعه در آن مشارکت خواهد داشت و این شکل همان رابطه دگرجنسگرایانه میان مرد و زن در قالب زوج متأهل و تکهمسر است. دگرجنسگراهنجاری مبتنی بر این فرض است که ۱) روابط جنسی وقتی هنجار پنداشته میشوند که میان دو نفر از جنس «مخالف» یعنی بین مردان و زنان رخ دهد و ۲) جنسیت آنها را میتوان به طور قطعی با تحلیل کروزموم ها و اندام تناسلی تعیین کرد. دگرجنسگراهنجاری بخشی از جهان بینی را تشکیل میدهد که دگرجنسگرایی را به عنوان سکسوالیته برتر ترویج میکند. به خاطر سلطه دگرجنسگراهنجاری، اعمال غیردگرجنسگراهنجار از جمله همجنسگرایی و دوجنسگرایی نادیده گرفته میشوند. همچنین واژه دگرجنسگراهنجاری مبتنی بر این فرض است که دگرجنسگرایی، هویت یا وضعیت سوژه مسلط یا ممتاز است و همجنسگرایی وضعیت سوژه نازلتر یا سوژه منقاد است. علاوه بر این، گفتمان دگرجنسگراهنجار، مقولات هویت را در جفتهای دوگانه مرد ـ زن، مردانه ـ زنانه، دگرجنسگرا ـ همجنسگرا مقوله بندی میکند و قدرت و امتیاز اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را بیش از همه به مرد دگرجنسگرا اختصاص میدهد. این امتیاز دگرجنسگرا را میتوان برحسب مزایای نامشهودی تعریف کرد که به افرادی اختصاص مییابد که دگرجنسگرا هستند یا میگویند که دگرجنسگرا هستند. این امتیاز از سوی بسیاری از نظامها و ساختارهای نهادی و اجتماعی جامعه تضمین شده است. در واقع این نظامها تضمین میکنند افراد دگرجنسگرا از ارج، قدرت، حقوق و امتیازهایی برخوردار خواهند شد که بسیار بیشتر از افرادی است که غیردگرجنسگرا هستند. این مزایا گاهی اوقات «رشوه دگرجنسگرا» نامیده میشود که بر طبق آن، افراد بواسطه اجرای صحیح دگرجنسگرایی، پاداش یا سرمایه اجتماعی و فرهنگی به دست میآورند. همچنین دگرجنسگراهنجاری در نظام آموزشی، رسانه و فرهنگ، سیاست و حکومت، دین و نهادهای دیگر بازتولید میشود و تداوم مییابد. علاوه بر این، دگرجنسگراهنجاری در نظام حقوقی بسیاری از کشورها ثبت شده است. وجه مشترک همه این قوانین، عدم به رسمیت شناختن حقوق قانونی افراد غیردگرجنسگرا و روابط آنها است. برای مثال در برخی از کشورها نظیر عربستان سعودی، یمن، موریتانی، سودان و ایران همجنسگرایی غیرقانونی و مجازات آن مرگ است.
دگرجنسگرامحوری در مقایسه با اصطلاح دگرجنسگراهنجاری میتوان گفت که دگرجنسگرامحوری یکی از نتایج و پیامدهای دگرجنسگراهنجاری است. به لحاظ تاریخی اصطلاح دگرجنسگرامحوری در ابتدا به عنوان واژه جایگزین برای همجنسگراهراسی در سال ۱۹۷۲ مطرح شد [۲]. دگرجنسگرامحوری شامل باورها و رویکردهای منفی نهادینه شده درباره سکسوالیتههای همجنسگرایان، دوجنسگرایان، ترنسها و افراد کوییر است و این سکسوالیتهها را غیرطبیعی، منحرف و شرم آور به شمار میآورد. دگرجنسگرامحوری همچنین شامل پیش داوری جنسی، باورها و رویکردهای خشونت آمیز نسبت به همجنسگرایان، دوجنسگرایان، ترنس ها و افراد کوییر میشود.
یکی از مطالعات مهم در زمینه دگرجنسگرامحوری نشان میدهد که واژه همجنسگراهراسی نمیتواند بُعد ایدئولوژیکی پیش داوری جنسی را تبیین کند. [۳] مفهوم همجنسگراهراسی غالباً به عنوان تنفر و ترس غیرعقلانی از همجنسگرایان مطرح شده بود، اما محققان این مفهوم را به خاطر تقلیل مساله تبعیض و پیش داوری علیه همجنسگرایان، دوجنسگرایان، ترنس ها و افراد کوییر به مساله ترس و هراس فردی مورد نقد قرار دادند. حتی میتوان گفت گاهی اوقات همجنسگراهراسی برای توجیه حملات به همجنسگرایان، دوجنسگرایان، ترنس ها و افراد کوییر به کار رفته است. برای مثال در یکی از موارد حقوقی، دادگاهی در مورد قتل متیو شپرد دانشجوی همجنسگرا برگزار شد که در سال ۱۹۹۸ مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به حال خود رها شد تا بمیرد. متهمان ادعا کردند که به خاطر همجنسگراهراسی و ترس از همجنسگرایان دست به این عمل زدند. در این مورد، قاضی این ادعا را رد کرد. دفاع بر مبنای ترس از همجنسگرایان، نمونهای است که نشان میدهد همجنسگراهراسی چگونه اختلال روان شناختی فردی و کنترل ناپذیر تلقی میشود که نیازمند درمان است و بر این اساس توجه ما را از هر گونه تحلیل درباره بازتولید و ریشههای ایدئولوژیکی پیش داوری جنسی علیه همجنسگرایان، دوجنسگرایان، ترنس ها و افراد کوییر منحرف میکند. محققان همچنین استدلال میکنند [۴] که همجنسگراهراسی نه هراس است و نه چیزی لزوماً غیرعقلانی. به نظر آنها در حالی که ترس غیرعقلانی از افرادی که به همجنس خود گرایش دارند، پیامدهای اجتماعی مساله برانگیزی را برای همجنسگرایان، دوجنسگرایان، ترنس ها و افراد کوییر ایجاد کرده است، مفهوم همجنسگراهراسی نمیتواند ماهیت مساله را تبیین کند یعنی مساله امتیاز اجتماعی و فرهنگی دگرجنسگرایی را. از این نظر همجنسگراهراسی، یک واژه مساله برانگیز است در حالی که دگرجنسگرامحوری به عنوان واژهای در نظر گرفته میشود که دارای قدرت تبیینی بیشتری برای تبیین باورهای آگاهانه و نهادینه شده است که اجتماعات، روابط، رفتار و هویتهای همجنسگرایان، دوجنسگرایان، ترنس ها و افراد کوییر را ننگ به شمار میآورند. به طور خلاصه میتوان گفت که دگرجنسگرامحوری عموماً واژه ای جامعه شناختی تلقی میشود و به نظام ایدئولوژیکی توجه دارد که دگرجنسگرایی را بر سکسوالیتههای همجنسگرایان، دوجنسگرایان، ترنس ها و افراد کوییر ترجیح میدهد [۵].
ارجاعات: [۱] نگاه کنید به: The SAGE Encyclopedia of LGBTQ Studies (2016). Abbie E. Goldberg (Ed.). London: Sage, pp. 493-496 [۲] نگاه کنید به:
Fish, Julie. (2006). Heterosexism in Health and Social Care. Oxford: Macmillan, p. 6 [۳] نگاه کنید به: The SAGE Encyclopedia of LGBTQ Studies (2016). Abbie E. Goldberg (Ed.). London: Sage, pp. 496-500 [۴] همان [۵] نگاه کنید به: Weeks, Jeffrey. (2011). The Languages of Sexuality. London, Routledge, p. 66
نمایش
کلیه نظرات پس از بررسی و تایید مدیر وبسایت، بهصورت عمومی منتشر میشوند