ادبیات فارسی از همواروتیسیسم تا حضور دگرباشان
خلاصه و ترجمه از مقاله انگلیسی از بیژن صباغ متن پیش رو خلاصه مقالهای است که پیش از این، از همین نویسنده به زبان انگلیسی و با حمایت سازمان اقدام آشکار جهانی منتشر شده است. در این مقاله، نویسنده نشان میدهد که هر چند در اشعار کلاسیک فارسی رابطه نابرابر بین مرد بالغ و پسر نابالغ غلبه داشته است، اما گاهی به عشق بین دو مرد بالغ و با جایگاه اجتماعی برابر هم پرداخته شده است. غلبه «بچهبازی» در ادبیات کلاسیک و عدم درک تفاوت آن با رابطه همجنسخواهانه مدرن، باعث واکنشهای همجنسگراستیزانه بین نویسندگان ملیگرای دوره پهلوی شد. در دو دهه اخیر به تدریج رابطه عاشقانه و برابر با همجنس وارد ادبیات داستانی مدرن فارسی شده است.
آناهیتا حسینی- منابع موجود در مورد روابط بین همجنس در ایران باستان محدود است. هرچند برخلاف موضعگیری متاثر از ملیگرایی یا ناسیونالیسمِ دیگریهراس ایرانی که در بین منتقدان ادبی هم شایع است، این کمبود منابع دلیل بر عدم وجود روابط بین همجنس در ایران پیشا-اسلام نیست؛ بلکه از بین رفتن گسترده منابع و متون بعد از فتح ایران به دست مسلمانان، تغییرات زبانی و سپس ترجمه گزینشی از متون باقی مانده میتواند از دلایل کمبود منابع باشند. از دیگر سو، سختگیری آیین زرتشتی نسبت به رابطه با همجنس، در عین اینکه وجود این روابط در آن دوران را تأیید میکند، میتواند دلیل عدم انعکاس این روابط در ادبیات و متون پیشا-اسلام باشد. با تمام اینها میتوان رد پای برخی از اعتقادات آن دوران را در ادوار بعد که روابط با همجنس به صورت گستردهای مستند شدهاند، به وضوح مشاهده کرد، برای مثال سختگیری کمتر نسبت به رابطه یک مرد بالغ با یک پسر نوجوان یا بچهسال به نسبت رابطه دوطرفه دو مرد بزرگسال با یکدیگر. در دوران پسا-اسلام اولین آثار اشاره به رابطه با همجنس در واقع به شاهنامه فردوسی و به توصیف او از «دقیقی»، شاعر حماسهسرای زرتشتی بازمیگردد و مربوط به اندکی قبل از شروع حکومت غزنویان در شرق ایران است. با این همه تعدادی از محققان شناخته شده - مهمترین آنها سیروس شمیسا مولف کتاب توقیف شده «شاهدبازی در ادبیات فارسی»- معتقدند که رابطه با همجنس/همجنسگرایی/شاهدبازی متاثر از نفوذ ترکها و به اصطلاح «بیگانگان» در ایران دانستهاند.[۱] با این وجود آغاز قطعی ادبیات هُمواِروتیک (Homoerotic ) در ایران به شاعران درباری عصر غزنوی بازمیگردد و تا دوران انقلاب مشروطه ادامه دارد. ادبیات فارسی در هزاره دوم میلادی (چه به صورت نثر و چه نظم) منعکسکننده هُمواِروتیسیم (Homoerotism) و روابط بین همجنسان مذکررایج در آن دوران است. باید توجه داشت که اصولاً روابط بین دو همجنس که در ادبیات آن دوره منعکس است، معادل همجنسگرایی امروزی نیست و در بیشتر موارد، رابطهای است که طرفین از نظر سنی، جایگاه اجتماعی و اقتصادی در موقعیتی نابرابر هستند. در بیشتر موارد نوع رابطه پِدِراستیک (pederastic ) یعنی رابطهای اروتیک بین مردی بالغ و پسری نوجوان یا در حال بلوغ است، مانند روابطی که در سایر جوامع پیشامدرن برای مثال یونان باستان رایج بوده و مستند شدهاند. معشوق مذکر ادب پارسی در بیشتر موارد پسری نابالغ یا در عنفوان سن بلوغ است و نقش به اصطلاح «مفعول» را در رابطه ایفا میکند. اشعار غنایی پدراستیک و همواروتیک فارسی هم همواره از منظر مرد بالغ و به اصطلاح «فاعل» رابطه در وصف معشوق نابالغ و نوخط نگاشته شدهاند. اما با وجود غالب بودن رابطه پدراستیک و به طبع انعکاس بیشتر آن در ادبیات فارسی، میتوان مواردی را هم یافت که که از این قاعده «عشق پدارستیک مرد بالغ به پسر نوجوان یا نابالغ» عدول میکنند. برخی از این نمونهها خصوصیات همواروتیک عرفانی دارند مانند برخی اشعار مولوی که نوع رابطه خاص او و شمس در آن نمایان است و برخی دیگر که خصائصی مشابه با منظومههای عاشقانه ادبیات فارسی دارند، می توان نمونههای اولیه ادبیات رومانتیک همجنسخواهانه به شمار آورد. برای مثال منظومه عاشقانه «ناظر و منظور» وحشی بافقی که بر خلاف اشعار همواروتیک هم عصر و پیشینیان بر پایه نابرابری در رابطه بنا نهاده نشده، روایتگر عشق دو پسر هم سن و سال از دوران نوجوانی تا بعد بلوغ است و موانعی که برای رسیدن به هم پشت سر می گذارند. همچنین برخی از اشعار شاعران سبک خراسانی که از نمونههای اولیه اشعار همواروتیک فارسی هستند، راوی عشق شاعر به سربازان و لشگریان است و از این منظر از قاعده عدول می کنند. وقتی از هُمواِروتیکا در ادبیات کلاسیک فارسی حرف میزنیم باید توجه داشته باشیم که با توجه به موقعیت اجتماعی و محدودیتهایی که زنان همواره در جامعه ایرانی با آن روبرو بوده اند، جای روایتهای همواروتیک زنانه، همچون بسیاری دیگر از مسائل مربوط به زنان در ادبیات کلاسیک فارسی خالی است. البته این به این معنی نیست که هیچ نوعی از رابطه همجنسخواهانه بین زنان در ایران پیشامدرن وجود نداشته، اما این موارد در ادبیات و توسط خود زنان منعکس نشدهاند. از معدود نمونههای در دسترس در این زمینه، که آن هم چندان قدیمی نیست و به اوایل قرن بیستم تعلق دارد، اشاراتی است که در خاطرات تاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه قاجار منعکس است. در دوران منتهی به انقلاب مشروطه، اندیشه ایرانیان در زمینههای مختلف دچار دگرگونیهای بنیادین شد و مخصوصاً قشر روشنفکری که به تازگی رشد کرده بود، در تلاش بود تا ساختارهای سنتی و جاافتاده را در زمینههای مختلف دگرگون کند. یکی از مسائلی که در این دوره مورد اعتراض واقع شد، نوع غالب رابطه با همجنس یعنی رابطه پدِراستیک مردان با پسران نوبالغ و زیردستان و نوکران بود که مخصوصاً در بین اشراف بسیار شایع و معمول بود. این اعتراضات در ابتدا نه از روی همجنسگراهراسی یا هموفوبیا، بلکه همراستا با روحیه عدالتطلبانه دوران مشروطه که دیگر این نوع روابط عمیقاً نابرابر را برنمیتافت شکل گرفت اما در عین حال از تعصبات مرسوم جوامع مردسالار نسبت به روابط و کنشهای "غیر متعارف" عاطفی/جنسی عاری نبود و به مرور زمان و با از بین رفتن عمومیت روابط مرسوم پدراستیک با هموفوبیا جایگزین شد. در این دوران اشعار ایرج میرزا روند این گذار ادبیات فارسی از ستایش روابط همواروتیکِ پدراستیک به عشق دگرجنسگرایانه را به خوبی مستند کردهاند. دوران پهلوی: تمرکز تحقیق از اینجا به بعد بر ادبیات داستانی فارسی است. در این دوران دیگر خبری از ادبیات همواروتیک و پدارستیک نیست، اما در عین حال از پیدایش ادبیات مدرن همجنسگرایانه هم خبری نیست. تأثیر جریان مسلط ناسیونالیسم ایرانی با چهرههای شاخصی چون تقیزاده و کسروی را در گسترش این هموفوبیا نمی توان دست کم گرفت. مخصوصاً از این جهت که روابط نابرابر پدراستیک رایج در ایران و منعکس در ادبیات فارسی را با همجنسگرایی مدرن یکی میگیرد و آن را نمادی از فساد و انحطاط جامعه ایرانی برمیشمارد و به شدت در مقابلش موضعگیری میکند. فضای ضد همجنسگرایانه در جامعه ایرانی در این سالها به قدری شدید است که حتی جسورترین نویسندگان، مثل صادق هدایت، که احتمالاتی در مورد همجنسگرا بودن او مطرح شده است، علی رغم علاقه و تسلطش به متون ادبی همجنسگرایانه غربی و با وجود اینکه در نوشتن راجع به سایر مسائلی که هرکدام به نوبه خود در جامعه ایرانی تابو محسوب میشدند بیپروا بود، توان مبارزه با این جو هموفوبیک را در خود نمیدید و اشارات همجنسگرایانه در داستانهایش بسیار پوشیده و مستتر است[۳ ]. این هوموفوبیا از جمله بین روشنفکرانی که توان تمیز دادن بین همجنسگرایی با روابط بین همجنس سنتی مثل «شاهدبازی» یا حتی «بچه بازی» را نداشتند، رایج بود. در سال های بعد کماکان هرجا در ادبیات فارسی اشاره به رابطه بین دو همجنس است، صحبت از رابطهای از هر جهت نابرابر است برای مثال در داستان مدیر مدرسه جلال آل احمد همان برداشت سنتی از رابطه بین دو همجنس بازتولید میشود. در سالهای میانی و پایانی دوران پهلوی که طیف چپ بر فضای ادبی و روشنفکری ایران مسلط است هم کماکان دید منفی نسبت به روابط همجنسگرایانه وجود دارد. در این زمان علاوه بر ادامه پیدا کردن اشتباه رایج یکی پنداشتن همجنسگرایی با پِدِراستی (Pederasty) یا بچهبازی بسیاری از نویسندگان و شاعران این دوران همجنسگرایی را انحرافی غربی برمیشمارند. ارتباطات قشر مرفه جامعه نوین همجنسگرایان ایرانی با دربار پهلوی در این گرایش بدبینانه نسبت به همجنسگرایی در فضای روشنفکرانه ایرانی بیتاثیر نبوده است و باعث شده روشنفکران و نویسندگان در فضای مبارزه با دیکتاتوری رژیم گذشته همجنسگرایی را حتی اگر نه انحراف بلکه مسئلهای طبقاتی و در رده «تفریح و ماجراجویی» طبقات مرفه جامعه بپندارند و امکان تغییر دیدگاهها و تعامل در این زمینه کمتر شود. ایران بعد از انقلاب بعد از انقلاب سال پنجاه و هفت، شرایط زندگی برای جامعه دگرباش ایران سختتر شد و جرم انگاری روابط همجنسگرایانه باعث شد رشد این جامعه نوپا هنوز به درستی آغاز نشده متوقف شود. اما از دیگر سو با وجود یورش حکومت ایران به روابط مدرن همجنسگرایانه، ترویج روابط اجتماعی با همجنس هُموسوشیالیتی (Homosociality ) سنتی برگرفته از آموزههای سنتی اسلامی از سر گرفته شد و با شروع جنگ بین ایران و عراق در فضاهایی که سنتاً تکجنسیتی هستند، پادگانها، جبهه و... لاجرم تشدید شد. فضای ادبیات جنگ ایران علاوه بر روابط اجتماعی با همجنس یا هموسوشیال بودن، که جزء طبیعت این ادبیات است، گرایشهایی از کشش عاطفی و جنسی به همجنس یا هُمواروتیسیم مذهبی در خود دارد، که علاوه بر ادبیات در سایر تبلیغات مربوط به جنگ هم مشهود است. این نوع ادبیات همواروتیک نظامی مردانه مختص به ادبیات جنگ ایران نیست، بلکه نمونههایش در ادبیات جنگ به سایر زبانها هم مرسوم است، از جمله در ادبیات جنگ جهانی اول و... از دیگر سو، فضاهای هموسوشیال زنانه هم به ادبیات راه پیدا میکند که نمونهاش در کتاب "زنان بدون مردان" پارسی پور مشهود است. در دهه هشتاد میلادی، حکومت ایران بسیاری از مخالفان خود را زندانی کرد. تعدادی از زندانیان سیاسی که از اعدامهای اوایل دههی شصت و قتل عام زندانیان سیاسی سال شصت و هفت جان به در بردند، در سالهای بعد و در خارج از ایران خاطرات خود را به صورت کتاب منتشر کردند. با توجه به فضای تک جنسیتی زندان و اینکه روابط با همجنس معمولاً قسمتی از ادبیات زندان سایر کشورها را تشکیل میدهد، انتظار یافتن اشاراتی به این روابط در ادبیات زندان فارسی انتظاری دور از ذهن نیست اما در نهایت متوجه غیبت انعکاس این روابط در خاطرات زندان مربوط به دهه شصت شمسی/ هشتاد میلادی میشویم. غیبتی که در ابتدا شاید به نظر بیاید به دلیل خود سانسوری و معذوریت نویسندگان این خاطرات رخ داده باشد، اما با بررسی موردی و عمیقتر میتوان این احتمال را که به دلیل فضای فکری و سیاسی خاص مبارزان سیاسی دهه شصت احتمال اینکه روابط همجنسگرایانه یا بین همجنس در زندانهای سیاسی ایران شایع نبودهاست، بیشتر باشد. دهه نود میلادی، فضای تبعید و پیدایش ادبیات الجیبیتی مدرن تبعید و مهاجرت ناخواسته روشنفکران و فعالین سیاسی ایرانی که بعد از انقلاب و در دهه هشتاد میلادی آغاز شد و با شدت گرفتن سرکوب مخالفین سرعت بیشتری پیدا کرد. این مهاجرت، علیرغم تأثیرهای منفی که در رشد فضای باز سیاسی و سپهر عمومی ایران گذاشت، فرصتی بوجود آورد تا در محیطی جدید و به دور از هیاهو امکان درک جدید و تغییر نگرش نسبت به همجنسگرایی و دگرباشان ایجاد شود. از طرفی فعالان سیاسی و روشنفکرانی که از ایران خارج شده بودند و دارای گرایشات همجنسگرایانه بودند یا به هر صورتی دغدغههای جامعهی دگرباش را دغدغه خود میدانستند، توانستند برای اولین بار در این زمینه فعالیت کنند. در چنین فضایی اولین نمونههای حضور شخصیتها یا کاراکترهای دگرباش در مفهوم مدرن آن در ادبیات فارسی نیز ثبت شد. در دهه نود میلادی، اولین نشریه الجیبیتی فارسی زبان به اسم«هومان» در سوئد منتشر شد که از جمله به ترجمه متون ادبی الجیبیتی و انتشار اشعاری از شاعران ایرانی دست زد. اما اولین نمونه مشخص شخصیت داستانی الجیبیتی را در فضای ادبیات داستانی را میتوان در رمان کوتاه "تابستان تلخ"(۱۹۹۶) اثر رضا علامه زاده یافت؛ که در آن همجنسگرایی در تقابل با مدلهای سنتی رابطه با همجنس قرار میگیرد و سرنوشت تراژیکی را برای شخصیت نوجوان و همجنسگرای داستان رقم می زند. اما علی رغم تلاشهای اولیه و پراکنده سالهای دهه نود با گسترش استفاده از اینترنت در دهه اول هزاره سوم میلادی بود که ادبیات الجیبیتی ایران توانست کم کم جای خود را باز کند، انتشار نشریات مجازی الجیبیتی (بیشتر توسط فعالان حقوق دگرباشان در خارج از ایران انتشار پیدا میکرد) و از سوی دیگر وبلاگهای جامعه دگرباش ایران (که بسیاری از آنها در داخل ایران نوشته میشدند) باعث شد تا فضایی که برای رشد ادبیات الجیبیتی بهوجود آمده بود، گسترش و دوام پیدا کند. علاوه بر وبلاگنویسانی که در این سالها شعر و داستانهای تجربی خود را با حلقه مرتبط با خود به اشتراک میگذاشتند، در این برهه تلاش آگاهانهای از طرف فعالان دگرباش ایرانی انجام شد تا ادبیات الجیبیتی را ارتقا بخشند و افراد این جامعه را به آفرینش ادبی و یا چاپ آثار خود ترغیب کنند. در این راستا میتوان به ویژه نامه داستان کوتاه مجله «ماها» در سال ۲۰۰۵ اشاره کرد، که داستانهای ارسالی به آن دغدغههای مختلف مربوط به دگرباشان ایرانی را به خوبی منعکس میکنند. علاوه براین برگزاری نمایشگاه مجازی کتابخانه ۸۸، که همزمان با نمایشگاه کتاب تهران برگزار شد، علاوه بر چاپ رمان و مجموعه شعر و ترجمه در حوزه ادبیات و مسائل مربوط به جامعه دگرباش، درنهایت به ایجاد انتشارات تخصصی «گیلگمیشان» منجر شد. این انتشارات تا امروز حدود پنجاه کتاب شامل تعداد قابل توجهی مجموعه شعر وهمچنین چند جلد رمان و مجموعه داستان کوتاه، منتشر کرده است. در متن انگلیسی، تعدادی از این داستانها و رمانها بررسی شده و فرازهایی از آنها ترجمه شده است که از بین آنها میتوان به سه رمان شاخص در حوزه ادبیات دگرباش که (که شخصیت اصلی آنها همجنسگراست) به صورت تقریباً همزمان و در سال ۲۰۱۰ منتشر شدند اشاره کرد. این رمانها علیرغم اشتراک در این موضوع که شخصیت اصلی هر سه همجنسگراست از منظر ادبی با هم تفاوت های بسیاری دارند: داستان پرماجرا و جذاب «پیرهن پرنیان»، اثر جانان میرزاده، «من سبز میشوم میوه میدهم انجیر»، رمان مینیمال و سوررئالیستی پیام فیلی و رمان اجتماعی «پسران عشق» قاضی ربیحاوی. اما حضور کاراکترهای دگرباش در ادبیات فارسی به کتابهای منتشر شده در خارج از ایران محدود نیست، و کارکترهای دگرباش گهگدار در رمانها و داستانهای چاپ شده در داخل ایران هم حضور داشتهاند. البته با توجه به سانسور شدید هر اثری که برخوردی همدلانه با مسئله دگرباشان داشته جای تعجب نیست که انعکاس جامعه دگرباش در آثار ادبی چاپ شده در داخل ایران معمولاً همراه با تعصبات سنتی است. البته در این بین استثنائاتی هم وجود دارند که احتمالا به دلیل واضح نبودن اشاره به رابطه همجنسگرایانه از سد سانسور گذشتهاند. برای مثال صحنهای که از رابطه عاشقانه دو سرباز که در رمان ضد جنگ «عقرب روی پلههای راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکد قربان» (۲۰۰۶)، مرتضی آبکنار تصویر شده است. تا کنون بیشتر داستانها و رمانهای حوزه ادبیات دگرباش ایرانی به تصویر زندگی و دغدغهها و مشکلات همجنسگرایان مرد پرداختهاند و شخصیتهای لزبین، دوجنسگرا و ترنسجندر و... کمتر تصویر شدهاند؛ هرچند به نظر میرسد این الگو حداقل در مورد همجنسگرایان زن در حال تغییر است. در عین حال نباید از نظر دور داشت که بیشترین تبلور ادبیات همجنسگرای زنانه در این مدت در حوزه شعر بوده که به نوبه خود جای بررسی و تحقیق بیشتر دارد. در نهایت میتوان نتیجه گرفت با توجه به اینکه ادبیات مدرن دگرباش فارسی هنوز در ابتدای راه خود قرار دارد اما در همین مدت کوتاه آثار جذاب و نوآورانهای را به ادبیات فارسی اضافه کرده است. در این میان مهمترین خطری که این ادبیات تازه نضج گرفته را تهدید میکند عدم ارتباط این جریان ادبی با جریانهای ادبی روز و ایزوله شدن و حاشیهای شدن آن است. [۱] روی دیگر این سکه تفکریست در بین ناسیونالیستهای جهان عرب شایع است و دارای سابقه تاریخی طولانی ست و نفوذ فرهنگ ایرانی را "مقصر" ترویج روابط با همجنس بین اعراب معرفی میکند. [۲] احتمالا گرایشات ناسیونالیستی هدایت در اینکه نتواند بیپرده از عقایدش در مورد همجنسگرایی و یا تمایلات خودش سخن بگوید بیتاثیر نبوده است.
نمایش
کلیه نظرات پس از بررسی و تایید مدیر وبسایت، بهصورت عمومی منتشر میشوند